کشف بقایای سه بنای شاخص از دورۀ هخامنشی در محدودۀ دشت برازجان تحتعنوان «چرخاب، سنگسیاه و بردکسیاه»، فصلی تازه در مطالعات باستانشناسی کرانههای خلیجفارس و دورۀ هخامنشی گشود. کاوش در محدودۀ این سه بنا طی دو دوره در دهۀ 1350 و 1380 ش. منجر به آشکار شدن بخشهای مختلف و اجزای معماری آنها گردید. وجود عناصر برجستۀ معماری هخامنشی از جمله: تالار ستوندار مرکزی، ایوانهای ستوندار جانبی و پایهستونهای سنگی، درکنار موقعیت استقراری کاخهای مزبور در پهنۀ دشت و حاشیۀ رودخانههای دائمی دالکی و شاپور و رودخانۀ فصلی آردو، ضمن طرح پرسشهای کلی درخصوص ساختار فضایی هریک از این کاخها، بستری مستعد جهت ارائۀ نظریات جدید درمورد چگونگی و چرایی انتخاب مکان و احداث یک بنای حکومتی در دورۀ هخامنشی را فراهم ساخت. محدودیت کاوشهای صورتگرفته در محدودۀ بناهای مذکور، موجب کمبود و بعضاً نقص اطلاعات از کیفیت پراکنش فضایی آنها گردیده است؛ بر همین اساس و بهمنظور پُر شدن خلاء اطلاعاتی موجود، محوطۀ چرخاب برازجان باتوجه به حجم بالای رسوبات سیلابی نهشت یافته (حدود 5/1 متر) و عدم امکان دسترسی سهل و آسان به لایههای فرهنگی دورۀ هخامنشی در آن، برای مطالعه با استفاده از روشهای نوین در باستانشناسی از جمله بررسی «آرکئوژئوفیزیک» انتخاب شده تا نتایج حاصل از آن مبنای کاوشی هدفمند در پیرامون بنای اصلی کاخ قرار گیرد؛ به اینمنظور در وهلۀ نخست، جبهۀ غربی و شمالغربی بنا بهوسعتی بالغبر 13 هکتار، با روش مغناطیسسنجی مورد بررسی آرکئوژئوفیزیک قرار گرفت و باتوجه به پراکندگی آنومالیهای آشکار شده، موقعیتهای مکانی مشخصی برای حفر گمانه و کاوش درنظر گرفته شد. پژوهش حاضر با تمرکز بر خلاء مطالعاتی مذکور، دستمایۀ قرار دادن نتایج حاصل از بررسی آرکئوژئوفیزیک صورتگرفته در محدودۀ پیرامون کاخ چرخاب و یافتههای باستانشناختی بهدستآمده از کاوش متعاقب آن، به بررسی کیفی پراکنش آثار هخامنشی در محدودۀ بنای این کاخ میپردازد؛ بر همین اساس، کاوشهای صورتگرفته در این بخش، یافتههای منقول و غیرمنقول جدیدی از دورۀ هخامنشی را بهدست داده که با یافتههای باستانشناختی کاخ چرخاب متفاوت بوده، اما قابلقیاس با نمونههای مشابه بهدستآمده از کاخهای سنگسیاه و بردکسیاه شهرستان دشتستان و کاخ اختصاصی کورش (کاخ P) در مجموعۀ پاسارگاد است.
اسدالله جودکیعزیزی، سید رسول موسویحاجی، سحر عبدالهی، افشین ابراهیمی، سال 9، شماره 32 - ( 6-1404 )
چکیده
معماران ایرانی، گاه در ساخت آثار بهگونهای عمل میکردند که دستساختههایشان جدای از کارکرد اصلی، در عملکردهای دیگری نیز بهکار آیند. این مهم بیش از هرچیز به اقلیم گرم و خشک ایران با تابستانهای بلند بازمیگردد. در ساخت و پرداخت آثار معماری مرتبط با آب، این اندیشه بیشتر نمود یافت و بیش از هرجای دیگری در شهر اصفهان و بیش از هر بنای دیگری در ساخت چند پل تاریخی رخ داد. باوجود انجام پژوهشهای بسیار در ارتباط با آثار معماری اصفهان، این موضوع در بررسی پلهای تاریخی آنچنانکه باید، موردتوجه قرار نگرفته است؛ از اینروی در پژوهش پیشِرو تلاش شده پلهای «شهرستان/جی»، «اللهوردیخان/سیوسه پل»، «خواجو/شاهی» و «جوبی/سعادتآباد» که کارکرد غیرارتباطی مهمی نیز داشتهاند، از منظر دیگری بررسی شوند. یافتههای تحقیق با مطالعات اسنادی گردآوری شدهاند و برای تجزیه و تحلیل آنها از رهیافت تاریخی بهره گرفته شده است. نتایج پژوهش نشان میدهند که باوجود قرارداشتن الگویی در معماری منظر ایرانی با نام «چشمهعمارت» و در شبهقاره، با نام «جالمَحَل»، نخستینبار است که در ایران از پل با وجه تشریفاتی استفاده میشود. روابط سیاسی و فرهنگی گستردۀ ایران با شبهقاره در دورۀ صفوی، باعث شد که این شیوه به معماری ایرانی نیز ورود کند. در پل شهرستان که ساختار کهنتری دارد، در دورۀ صفوی عمارتی با طرح «هشتبهشت» بر ابتدای آن افزوده شد. در ساخت پلهای اللهوردیخان، خواجو و جوبی این نشیمن(ها) از قبل پیشبینی شده بودند؛ در مقایسۀ نمونههای ایرانی با کوشکهای واقعدر آب شبهقاره، ضمن بیان این برگیری در شیوۀ ساخت و پرداخت چشمانداز، کارکردهای تقریباً برابری نیز یافتند. شاهان در هنگامۀ جشنآبریزان با دستگاه حکومتی در آنها استقرار مییافتند و گاه با پذیرفتن سفرا و مهمانان خارجی و بزرگان کشوری و لشکری به نظارۀ مراسم آبپاسی، آتشبازی و قایقسواری در دریاچهای مینشستند که گاه با تختهبند کردن پل خواجو شکل میگرفت. تعدیل هوا با انباشت آب و تغذیۀ سفرههای آب زیرسطحی بهرههای دیگری بود که با ساخت این چشمهعمارتها، حاصل میشد.
آسیب آثار فرهنگی پس از کشف، در اثر عوامل گوناگونی رخ میدهد. یکی از این موارد آسیبزا، رطوبت منشأ گرفته از آبهای زیرزمینی است که بهصورت رطوبت خاک ظاهر شده و در گذر زمان بهعلت فرآیند شیمیایی و املاح و یونهای موجود در آب و همچنین pH ناسازگار محیط با بافت و ساخت آثار فرهنگی موجب تشدید فرآیند تخریب میگردد. در راستای رسالت علم باستانسنجی بهعنوان پلی میان علم باستانشناسی و سایر علوم، در این مطالعه از هیدروژئولوژی در راستای حفاظت از آثار باستانی استفاده میشود. موزۀ عصر آهن تبریز در محدودۀ مرکزی شهر و درمیان رسوبات جوان کواترنری که تشکیلدهندۀ سفرۀ آب زیرزمینی آزاد تبریز هستند، واقعشده است. آب زیرزمینی از عوامل اصلی تحمیل فرسودگی و بروز واپاشی در استخوانهای موجود در این سایتموزه بهشمار میروند. این مطالعه با استفاده از دادههای موجود در محدودۀ مطالعاتی که برگرفته از پروژۀ قطار شهری تبریز و دادههای اخذ شده از شرکت آبمنطقهای آذربایجان شرقی است، صورت گرفت و با استفاده از روشهای رایانهای، مقادیر مناسب پمپاژ آب را باتوجه به اُفت بهینۀ سطح آب شبیهسازی کرده و محل قرارگیری استخوانها را در موقعیت خشک تعریف میکند. استفاده از علوم جدید برای مقاصد باستانسنجانه هدف اصلی این مطالعه بوده و سعیبر این است تا با ایجاد این ارتباط به رفع معضل تخریب استخوانهای باستانی پرداخته شود؛ نتایج نشان میدهند که با توجه به راهکارهای گوناگونی که در هیدرولوژی برای پایین انداختن محلی آب سفرهها وجود دارد، اما باتوجهبه مختصات مکانی و ملزومات فنی محوطۀ مورد مطالعه، بهترین روش استفاده از پمپاژ آب زیرزمینی است. متأسفانه تخریب رطوبتی استخوانهای کشفشده در موزۀ عصر آهن تبریز تاکنون باعث واردآمدن آسیبهای جدی به این بقایای ارزشمند تاریخی شده و تاکنون اقدام اساسی برای ممانعت از ادامه این فرآیند صورت نگرفته است.