|
|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
4 نتیجه برای مُهر
خلیلالله بیکمحمدی، سال 2، شماره 4 - ( 6-1397 )
چکیده
چندی از اتفاقات مهم زندگی حضرت ابراهیم(ع) در بابِل-بینالنهرین رقمخورده، بنابراین نام آن حضرت برای مردم بابل آشنا بوده است. شهر بابِل یکی از تمدنها و شهرهای واقع در جنوب بینالنهرین است. مردم بابل خدای یکتا و بزرگ را نمیشناختند و بتهای سنگی را میپرستیدند، تا اینکه حضرت ابراهیم(ع) پس از حضورش در این شهر، بتهای معبد این شهر را درهم شکست و بههمین دلیل وی را به دستور نمرود داخل کوهی از آتش انداختند و آتش برای او گلستان شد. او مسلمانی پاکدین بود که بهجز خالق یکتا بر هیچچیز دیگر سجده نکرد؛ پیامبری که مورد ابتلاء قرار گرفت و هربار سربلند از آزمایش الهی، خود را به معبودش نزدیکتر یافت. یکی از آزمایشات حضرت ابراهیم(ع)، «ذبح» فرزندش حضرت اسماعیل(ع) به دستور خداوند باری تعالی است و بعد از این آزمایش الهی بود که او مقام خلّت را از درگاه پروردگار خود گرفت و تاج خلیل الهی1 را برسر نهاد. وقایع زندگی او بهصورت مفصل در قرآن کریم2 آمده است. اثر مهرهای منقوش از جمله منابع تصویری و مکتوب و یکی از راههایی است که ما را از زمان باستان و تحولات اجتماعی آنها آشنا میسازد. با مطالعه بر روی اثر مهرها و نقوش آنها میتوان با زندگی اجتماعی مردمان پیش از تاریخ و نحوۀ فعالیتها، آداب و رسوم، اعتقادات، سنن و خصوصیات زندگیشان آشنا شد. یکی از مهمترین یافتههای کاوش باستانشناختی شهر بابِل، «اثر مُهری» است که نقش ترسیمشده بر روی این قطعه گل منقوش، روایت بریدن سر شخصی (ذبح) را تداعی میکند که "مضمون" آن قابلقیاس با ذبح حضرت اسماعیل(ع) است. سؤال اصلی این پژوهش این است که چه ارتباط معنایی و زمانی بین واقعۀ تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) با اثر مهر بهدستآمده از بابل وجود دارد؟ با فرض داشتنِ ارتباط معنایی در مضمون هر دو داستان، در این نوشتار سعی شده است واقعۀ تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) که یکی از مهمترین قصص مختلف قرآن کریم و منابع دینی و عرفانی ادبی است، با یکی از مهمترین یافتههای تصویری باستانشناختی از شهر بابل (شامل اثر مهری از صحنۀ قربانگاه که مشابه با واقعۀ تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) است) را بازگو کرده و ارتباط بین این دو ارائه گردد.
نصیر اسکندری، سال 2، شماره 6 - ( 12-1397 )
چکیده
محوطۀ شهداد یک، عنوان یکی از مراکز بزرگ شهری عصر مفرغ جنوبشرق ایران از اهمیت فراوانی در مطالعات باستانشناختی خاور نزدیک برخوردار است. با توجه به این مهم که حدود نیم قرن از آغاز کاوشهای شهداد گذشته است، این ضرورت احساس شد تا نگاهی تازه به محوطۀ شهداد و اشیای بهدست آمده از آن انداخته شود. پیش از این، در مقالهای به اشیای سنگی (کلوریتی و مرمری)، سفالها و گورهای بدست آمده از کاوش محوطۀ شهداد توسط نگارنده پرداخته شده است. در اینجا نیز بر آن هستیم تا دیگر مواد فرهنگی بهدست آمده از کاوشهای مرکز شهری شهداد، یعنی اشیای فلزی، اشیای گِلی و مُهرها را مورد مطالعه و بازیینی قرار دهیم. این مقاله اطلاعاتی نیز از وضعیت برهمکنشهای فرهنگی منطقهای و فرامنطقهای شهداد ارائه میکند. همچنین گاهنگاری ارائه شده توسط کاوشگر محوطۀ شهداد، مورد بازنگری اساسی قرار گرفته است و درنهایت براساس مطالعات مقایسهای گاهنگاری جدیدی برای محوطۀ شهداد ارائه شده است. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که، آیا گاهنگاری ارائه شده برای محوطۀ شهداد پس از گذشت چند دهه کماکان مورد تأیید است و یا بایستی یک گاهنگاری جدید برای این محوطه مهم ارائه گردد؟ طبیعی است که اطلاعات و شناخت ما از باستانشناسی عصر مفرغ جنوبشرق ایران بهواسطۀ انجام فعالیتهای میدانی بیشتر و همچنین به روز شدن روشهای سالیابی مطلق، مانند روش AMS، در مقایسه با گذشته، بیشتر شده باشد؛ از اینرو با انجام مطالعۀ مقایسهای محوطۀ شهداد با دیگر محوطهها در مقایس منطقهای و فرامنطقهای، بدیهی است یک گاهنگاری دقیقتر برای آن ارائه گردد. پرسش دیگر این تحقیق، مشخص نمودن جایگاه محوطۀ شهداد در چرخۀ برهمکنش فرهنگی عصر مفرغ در جنوبغرب آسیا بر پایۀ مطالعۀ اشیای فلزی، گِلی و مُهرها بوده است. براساس دادههای بهدست آمده از کاوشهای شهداد، تصور یک نقش مرکزی در شبکۀ گستردۀ مبادلات هزارۀ سوم قبلازمیلاد جنوبغرب آسیا برای شهداد دور از ذهن نمیباشد.
داریوش اکبرزاده، فریبا شریفیان، آزاده حیدریپور، سال 3، شماره 9 - ( 9-1398 )
چکیده
امپراتوری ساسانی یکی از باشکوهترین سلسلههای ایران باستان بوده است؛ از این دوره، هم آثار باستانشناختی و هم دستنویسهای پهلوی زرتشتی ارزشمندی وجود دارد. افزونبر این، تأثیر آیین گفتاری این دوره بر دورۀ پساساسانی نیز غیرقابلانکار است. با وجود این، گلمهرهای نوشتهدار و بینوشتۀ ساسانی یکی از مهمترین آثار بهجامانده از این دورۀ باشکوه است. گلمهرهای ساسانی در شناخت جغرافیای اداری روزگار ساسانی یکی از مهمترین منابع بهشمار میآیند. در یکسدۀ گذشته در موضوع ویژگی هنری و نوشتههای آنها کارهای ارزشمندی به چاپ رسیده است. باتوجه به اهمیت این منابع، در این مقاله تلاششده تا با یک آزمایش فنی مبتنیبر «EPMA: Electron Probe Micro-Analyzer» (میکرو آنالایزر الکترون پروب) برای نخستینبار بر مواد ترکیبی این گلمهرها تمرکز شود. این مقاله بر تشخیص ترکیبات گلمهر از دید کانیشناسی و پاسخ به این پرسش که، آیا سازندگان این گلمهرها در ساخت آنها از استاندارد خاصی پیروی میکردند یا نه؟ تأکید دارد. نگارندگان برای انجام این آزمایشهای فنی، قطعات بسیار ریزی از گلمهرهای سه محوطۀ شناختهشدۀ ساسانی، یعنی: «تختسلیمان»، «قصر ابونصر» و «تپهکبودان» را انتخاب کردهاند. برای پاسخ به پرسش اصلی مقاله، آزمایش «ای. پی. ام. ای» (EPMA) انتخاب شده است که یکی از دقیقترین آزمایشها برای انجام این پژوهش محسوب میشود. در مرحلۀ نخست، ابتدا عناصر ترکیبی ثابت از هر گلمهر (محوطه) را بهدست آورده و سپس ترکیبات گلمهرهای سه محوطۀ ساسانی، ارزیابی و باهم سنجیده شدهاند. هدف از این ارزیابی، پاسخ به این پرسش است که، آیا سازندگان گلمهرها از معادن خاصی برای انتخاب گِل خام استفاده میکردهاند؟ آیا آنها برای انجام این کار و برای انتخاب آن گل، از دانش (اطلاعات) خاصی پیروی میکردند؟ نتایج آزمایشها نشان میدهد که سازندگان گِل خام (مواد اولیه) خود را از هرجایی انتخاب نکرده و در این موضوع بسیار دقیق عمل کردهاند. نزدیکیِ عناصر ترکیبی نمونههای دو محوطۀ مهم تختسلیمان و قصر ابونصر نشان میدهد که سازندگان این آثار از دانش و فهم فوقالعادهای در زمینۀ انتخاب مواد اولیه برخوردار بودهاند.
لیلی نیاکان، فهیمه همایون، سال 5، شماره 17 - ( 9-1400 )
چکیده
حوضۀ آبریز سپیدرود در استان گیلان، در جنوب دریای مازندران واقع شده است. این حوضۀ جغرافیایی بنا بهشرایط اقلیمی و زیستمحیطی مناسب با بهرهگیری ازمنابع طبیعی از دیرباز موردتوجه گروههای انسانی و زیستگاهی مناسب برای محل تجمع این مردمان بوده و در طی هزاران سال، سهم بسزایی در ایجاد فرهنگهای باستانی این حوزۀ فرهنگی داشته است. کاوشهایی که در پنج دهۀ اخیر در شمال ایران، بهویژه در حوضۀ آبریز سپیدرود به انجام رسید، موجب کشف فرهنگهای ناشناختهای از اواخر هزارۀ دوم و اول پیشازمیلاد در محوطههای باستانی مارلیک، کلورز، نصفی، جوین، جمشیدآباد و دیگر محوطهها در عصرآهن در این حوزۀ فرهنگی شده است. این مقاله، تحقیق مقدماتی است بر تعدادی مُهر بدلچینی مربوط به محوطۀ باستانی کلورز که در خلال سالهای 1344 الی 1348 ه.ش.، در بررسی و کاوشهای باستانشناسی توسط «علی حاکمی» و «عبدالحسین شهیدزاده» بهدست آمده است. این مهرها در طی ساماندهی اشیاء موزۀ ملی ایران در سال 1389 ه.ش.، در مجموعه مهرهایی از محوطههای باستانی گیلان بهنام «کلورز» شناسایی و ثبت گردید. هدف از این پژوهش، شناخت جغرافیای این حوزۀ فرهنگی، بررسی گونهشناسی، شیوۀ ساخت مهرهای بدلچینی و مداراک تجسمی موجود در شناخت نقوش در این برهۀ زمانی است. پرسشهای این پژوهش عبارتنداز: خاستگاه اصلی و بستر تاریخی و فرهنگی آنها کجاست؟ آیا این مهرها دارای سبک محلیاند یا متأثر از دیگر حوزههای فرهنگی؟ مهرهای یافتشده در محوطۀ باستانی کلورز به کدام برهۀ تاریخی تعلق دارند؟ اساس این تحلیلها متکیبر اطلاعات کاوشهای انجامشده دراین حوزۀ فرهنگی، سپس برگرفته از نقوش و توصیف مفاهیم نمادهای این مهرها که تجلیگر جهانبینی مردمان این حوزۀ فرهنگی است. نتایج این پژوهش به یک نتیجهگیری کلی در روند گونهشناسی، سبکشناسی مهرها و مستند کردن این یافتهها و مقایسه با دیگر استقرارهای مهم هزارۀ اول پیشازمیلاد در افقهای فرهنگی همزمان چون: مارلیک، تول تالش، حسنلو و بینالنهرین بوده است.
|
|
|
|
|
|