[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: مقالات در دست انتشار :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
برای نویسندگان::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای داوران::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
بایگانی مقالات نشریه::
::
بانک‌ها و نمایه‌ها
پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC)
مرکز منطقه‌ای اطلاع‌رسانی علوم و فناوری (ایران ژورنال) (RICeST)
انجمن علمی باستان‌شناسی ایران (Soia)
سامانه اطلاعات پژوهشی ایران (Irisweb)
Google Scholar
(Crossref (DOI
Wikidata (Wiki)
(ICI) Index Copernicus
ISSN Portal (ISSN O.)
ISSN Portal (ISSN P.)
FATCAT
مرکز نشریات علمی ایران
پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی (SID)
پایگاه تخصصی مجلات نور (Noormags)
بانک اطلاعات نشریات کشور (Magiran)
پرتال جامع علوم انسانی
پرتال نشریات پژوشگاه میراث‌فرهنگی (Richt)
پایگاه نشریات علمی-دانشگاهی ایران (پانتا)
سامانه جامع رسانه‌های کشور (وزارت ارشاد)
..
شبکه‌های اجتماعی علمی

آکادمیا (Academia)
لینکدین (Linkedin)
ریسرچ‌گیت (ResearchGate)
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
8 نتیجه برای اکبری

افشین اکبری زرین قبایی، محمد حسین عزیزی خرانقی،
سال 0، شماره 0 - ( 12-1401 )
چکیده

شمال شرق ایران و به‌خصوص دشت جاجرم، خراسان شمالی از نظر جغرافیایی به صورت دالان و مسیر­های ارتباطی محدودی بین حاشیه دشت کویر، بخش شرقی رشته‌کوه البرز و فلات ایران با مناطق آسیای مرکزی قرار دارند و از این نظر همیشه در مسیر تبادلات تجاری و فرهنگی جوامع انسانی از گذشته تا به امروزه بوده­اند. ازاین‌رو نتایج کاوش­های تپه پهلوان به لحاظ شناخت تبادلات و سنت­های فرهنگی منطقه­ای و فرامنطقه­ای در طول دوره­های نوسنگی جدید و مس­سنگی انتقالی (چشمه علی) می­توان حائز اهمیت ویژه­ای باشد. در این پژوهش با روشی توصیفی-تحلیلی به توصیف، طبقه­بندی و گونه­شناسی مجموعه سفال­های تپه پهلوان و به‌طور کل مقایسه آن در بستر محلی و منطقه­ای پرداخته می‌شود تا بخشی از چگونگی سنت سفالگری این محوطه را در بستر دوره­های نوسنگی جدید و مس­سنگی انتقالی در شمال شرق ایران مشخص کند. مجموعه سفال­های این محوطه نشان از همبستگی آن با سنت سفالگری طبقات 1 و 2 سنگ­چخماق شرقی و محوطه­های حوزه شاهرود در بازه زمانی 5800-5300 ق.م و دوره نوسنگی جدید دارد. سفال این دوره شامل انواع کاسه، خمره، سینی و سبو ساده و منقوش است. بعد از ظهور تغییرات گسترده­ای در جنبه­های مختلف مواد فرهنگی محوطه­های نوسنگی جدید چخماق/جیتونی در شمال شرق ایران در نهایت شاهد حضور سنت فرهنگی چشمه­علی در توالی استقراری محوطه­های این دوره در منطقه از جمله در تپه پهلوان هستیم. سفال این دوره در تپه پهلوان توأمان دارای ویژگی­های فنی مشترک سفالگری با محوطه­های فلات مرکزی ایران و از جنبه فرم و نقش­مایه از تنوع کمتری نسبت به آن­ها در طی بازه زمانی 5200-4800 ق.م است. به‌طورکلی، بر اساس سنت سفالگری، محوطه پهلوان نشان از تعاملات فرهنگی منطقه­ای در دوره نوسنگی و فرامنطقه­ای در فاز اول دوره مس­سنگی انتقالی شمال شرق ایران با فلات مرکزی و نواحی شمالی کوپه­داغ دارد.
مرتضی حصاری، حسن اکبری، علیرضا سرداری،
سال 1، شماره 1 - ( 9-1396 )
چکیده

شمال اندیمشک، نقطۀ تلاقی مابین زاگرس‌ مرکزی و خوزستان است و به‌لحاظ موقعیت جغرافیایی و زیست‌محیطی، با بارش نسبتاً متوسط مانند لرستان، و دمای معتدل بدون سرمای لرستان، و بدون گرمای سوزان تابستان خوزستان است و می‌توان آن‌را یکی از مهم‌ترین نواحی در تحولات فرهنگی پیش‌ازتاریخ و آغاز تاریخی ایران محسوب نمود. بَردپَنیر از محوطه‌های متعلق به آغاز نگارش در این منطقه است که در نزدیکی سد بالا‌رود واقع شده است. در این محوطه با یافته‌هایی مواجه هستیم که زمان استقرار آن‌را هم‌اُفق با شوش 2 در ایران و اوروک در بین‌النهرین معرفی می‌کند و به‌نظر می‌رسد در این زمان با شبکه‌هایی از جوامع روبه‌روییم که در زاگرس مرکزی و خوزستان تا جنوب‌شرق ترکیه، شمال سوریه و تمامی بین‌النهرین ساکن بوده‌اند. مقالۀ حاضر، حاصل بررسی‌های سال 1390 هـ.ش. نگارندگان در بردپنیر است، که هدف اصلی آن توصیف و ارزیابی یافته‌های متعلق به دورۀ فرهنگی شوش 2 این محوطه می‌باشد. مهم‌ترین رویکرد این مقاله نیز دست‌یافتن به پاسخی است در خصوص این‌که چگونه یافته‌های جمع‌آوری شده از این تپه می‌تواند فرهنگ شوش 2 را در دروازۀ ورودی به بخش کوهستانی قلمرو ایلام باستان تفسیر ‌نماید؟ و با توجه به سلسله‌مراتب استقرارگاهی، در چه وضعیتی قرار داشته؟ و چه رابطه‌ای با مرکز بزرگ‌تر و مراکز کوچک‌تر خود داشته است؟  

حسن اکبری،
سال 2، شماره 3 - ( 3-1397 )
چکیده

با وجود پژوهش‌های فراوان باستان‌شناسی دورۀ نوسنگی بدون‌سفال در آسیای غربی مخصوصاً در لوانت، فعالیت‌های باستان‌شناسی در زاگرس‌مرکزی در این دوره انگشت‌شمار بوده است. زاگرس‌مرکزی یکی از مناطق مهم آسیای غربی است که نخستین تلاش‌های بشر در زمینۀ یکجا‌نشینی، اهلی کردن جانوران و کشت نباتات در این ناحیه صورت گرفته و سیمره بزرگ‌ترین رود زاگرس‌مرکزی است. پروژۀ باستان‌شناسی سیمره براساس بررسی و کاوش‌های باستان‌شناسانه حوزۀ سد سیمره بنا شد. داگنجوون نیز از جمله محوطه‌هایی بود که در طی پروژۀ باستان‌شناسی نجات‌بخشی سد سیمره در سال 1389 ش. مورد کاوش قرار گرفت. در مجموع 70 متر مربع از محوطه مورد کاوش قرار گرفت که منجر ‌به کشف سه مرحلۀ استقراری شد، هیچ نشانی از وجود ظرف سفالی در این محوطه یافت نشد و آثار معماری از تمامی مراحل و ترانشه‌ها با کیفیت متفاوت به‌دست آمد. از نکات جالب معماری این محوطه، الگو‌پذیری از محیط‌زیست زاگرس‌مرکزی است و استفاده از مصالح بومی و طبیعی منطقه که برگرفته از بستر طبیعی منطقه است، کاملاً در معماری این محوطه نمایان است و این به‌علت نوع مصالح بومی و دسترسی آسان و سطح فناوری و اطلاعات دربارۀ این‌گونه مصالح است. این پژوهش با هدف بنیادی صورت‌گرفته و روش داده‌افزایی آن براساس روش میدانی و کتابخانه‌ای است و در آن ضمن معرفی و توصیف کاملی از معماری این محوطه، بحثی مستند درخصوص معماری دوره‌های A و B نوسنگی بدون‌سفال، ویژگی‌های خاص معماری هر دوره و روش ساخت معماری در ناحیۀ لوانت، آناتولی، سوریه و زاگرس‌شمالی (عراق) ارائه داده و به‌دنبال پاسخ‌دادن به پرسش‌هایی هستیم که با توجه به وضعیت معماری این محوطه مانند راست‌گوشه بودن و... این محوطه متعلق به کدام دورۀ از نوسنگی بدون‌سفال است؟ به چه‌علت دیوارها کم‌عرض و نازک هستند؟ چرا تراکم معماری در دو ترانشه تفاوت دارد؟.  

سبحان قاسمی، مرتضی حصاری، حسن اکبری،
سال 2، شماره 4 - ( 6-1397 )
چکیده

دشت ورامین بر سر راه خراسان بزرگ و نقطۀ تلاقی بین شرق و غرب ایران در شمال مرکز فلات ایران قرار دارد. این دشت به‌واسطۀ قرار گرفتن در جنوب کوه‌های البرز و ته‌نشین شدن خاک آبرفتی رودخانه‌هایی که از البرز به سوی کویر مرکزی جاری هستند، حاصل‌خیز بوده و محل تجمع جوامع انسانی است که شواهد آن از پارینه‌سنگی میانه تاکنون به‌دست آمده است. این دشت با متوسط بارندگی کم، به‌خاطر ورود آب‌های جاری در گذشته که در حال‌حاضر با احداث دو سد بر سر راه رودخانه‌های ورامین، مقدار اندکی از این آب رودخانه‌ها به ورامین می‌رسد ـ کشاورزی و دامپروری پررونقی داشته که هنوز هم نشانه‌های آن قابل مشاهده است. محوطۀ زواره‌ور نیز از جمله استقرارگاه‌هایی است که در حاشیۀ رودخانه‌ای که به احتمال زیاد دائمی بوده قرار داشته که در حال حاضر اثری از آن قابل مشاهده نیست. این محوطه از معدود استقرارگاه‌هایی است که سفال آغازنگارش از آن در دشت ورامین به‌دست آمده است و محوطۀ کلیدی در شرق دشت ری و شمال قم محسوب می‌شود. هدف از این پژوهش معرفی و توصیف کلی این محوطه و شناسایی و گونه‌شناسی شواهد سفالی این محوطه و مطالعۀ تطبیقی آن در افق فرهنگی شوش II، بانش و آغازایلامی است. پرسش‌هایی که در این پژوهش مطرح می‌شود به‌طورکلی دربارۀ تغییرات سفالی این محوطه است و این‌که چه تعاملاتی با استقرارگاه‌های نزدیک به خود داشته است؟ اساس تحلیل‌ها بیشتر متکی بر اطلاعات و یافته‌های درونی و داده‌های میدانی است و نتایج آن نیز شامل گونه‌شناسی کامل سفال آغازنگارش این محوطه و مستند‌کردن مرکز استقراری دیگری از دورۀ شهرنشینی (آغازنگارش) براساس شواهد سفال این دوره است.

حسن اکبری، محمدحسین بحرالعلومی، محمدشریف مرادسلطان،
سال 3، شماره 8 - ( 6-1398 )
چکیده

واقعیت این است که تعدادی از یادمان‌های باستانی مشهود ایران، ناشناخته مانده است و علّت آن نیز نامنظم بودن فعالیت‌های باستان‌شناسی در ایران است که باعث شده تا از یک‌طرف بسیاری از مناطق به‌دلیل فقدان پژوهش‌های هدف‌مند و علمی باستان‌شناختی همچنان ناشناخته باقی بمانند و ازطرفی در مناطقی که پژوهش‌ها تمرکز داشته، تأکید بر دوره‌ای خاص صورت گیرد. برخی از این یادمان‌ها که در دهه‌های اخیر کشف شده، کاربری نامشخص داشته‌اند. یکی از این آثار، بنایی است منسوب به مسجد جامع زاوغان که در کوچه‌باغ‌های ورودی شهر سمنان واقع شده است. پژوهش حاضر توصیفی است از بقایای اندکی از این بنا؛ سازه‌ای که تنها یک سردر مرتفع و چند حجره از آن باقی‌مانده و اهالی به آن «مسجد جامع» می‌گویند و تا‌کنون کتیبه‌ای و یا آثار تکمیلی از آن یافت نشده است تا مسجد بودن آن‌را اثبات کند؛ حتی در ورودی یا احتمالاً ایوان صحنِ آن نیز کمی اختلاف درجه با قبله وجود دارد که باعث شده نگارندگان با دیدۀ تردید به وجود کاربری مسجد بنگرند. هدف اصلی این پژوهش نیز معرفی این بنای نسبتاً نویافته است ازطریق مطالعات میدانی که شامل کاوش‌های پی‌گردی، بررسی سطح‌الأرضی، مشاهدات مستقیم و مستندنگاری. مهم‌ترین نتایج این پژوهش نشان می‌دهند که این عمارت دروازه‌ای در جادۀ خراسان بزرگ بوده که رو به‌سوی شهرری داشته و در دورۀ تیموری و صفویه دایر بوده است. در حین بحث درمورد این عمارت، راهکار‌هایی برای نگهداری و مرمت بنا نیز ارائه می‌شود. با این‌حال این ابتدای کار پژوهش و کاوش در این محل و بنا بوده و امیدواریم که تداوم یابد. 

محمدحسین عزیزی‌خرانقی، سپیده جمشیدی‌یگانه، ماساشی آبه، افشین اکبری،
سال 4، شماره 12 - ( 6-1399 )
چکیده

درطول هزارۀ چهارم قبل‌ازمیلاد در مناطق وسیعی از خاورمیانه ظروف مشابهی تولید و استفاده شده که در ایران تحت‌عنوان کاسۀ لبه‌واریخته شناخته می‌شود. کمیت حیرت‌آور و شباهت در ظاهر و فن ساخت این نوع کاسه در محدودۀ وسیع جغرافیایی، سبب اهمیت این ظرف سفالی در مطالعات باستان‌شناسی گردیده است. تاکنون پژوهش‌های مختلفی دربارۀ تاریخ‌گذاری، کارکرد و دلیل گستردگی حوزۀ پراکنش این‌گونۀ سفالی، صورت پذیرفته است؛ هرچند کاسۀ لبه‌واریخته در محوطه‌های بسیاری در محدودۀ غرب، جنوب، جنوب‌شرق و فلات‌مرکزی ایران شناسایی و معرفی شده و منطقۀ شرق ایران خارج از حوزۀ پراکنش این دادۀ فرهنگی درنظر گرفته می‌شود، اما به‌دست آمدن کاسه‌های لبه‌واریخته از کاوش‌های محوطۀ کله‌کوب نشان داد که این فرهنگ سفالی در مناطقی وسیع‌تری از آن‌چه تاکنون متصور بوده‌ایم؛ گسترش یافته است. کله‌کوب محوطه‌ای است در شرق ایران، استان خراسان جنوبی و شهرستان سرایان و طی کاوش‌هایی که در سال 1397 ه‍.ش. در این محوطه صورت گرفت، در دو کارگاه لایه‌نگاری حجم زیادی از کاسۀ لبه‌واریخته به‌همراه دیگر گونه‌های سفالی مربوط به هزارۀ چهارم قبل‌ازمیلاد که در جنوب‌غرب ایران شناخته‌شده هستند، در دورۀ دوم این محوطه که با عنوان کله‌کوبII معرفی می‌شود، به‌دست آمد. این محوطه تاکنون شرقی‌ترین محوطه در فلات ایران است که کاسۀ لبه‌واریخته در مجموعۀ یافته‌های آن دیده شده است. باتوجه به اهمیت محوطۀ کله‌کوب در شناخت حوزۀ پراکنش این‌گونۀ سفالی، در این مقاله سعی بر آن است تا در ابتدا به طبقه‌بندی و گونه‌شناسی آن پرداخته شود، سپس با مقایسۀ گونه‌های مختلف سفالی این محوطه با مناطق دیگر، درک بهتری از ارتباطات بین‌منطقه‌ای و چگونگی پراکنش آن در شرق ایران به‌دست آورد. در مجموعۀ یافته‌های این محوطه، تعداد قابل‌توجهی کاسۀ لبه‌واریخته، سینی بانشی و تعداد محدودی از دیگر سبک‌های سفالی شاخص هزارۀ چهارم قبل‌ازمیلاد همچون ظروف دسته‌دماغی و ظروف لوله‌دار به‌دست آمده است. کاسۀ لبه‌واریخته حدود 15% از سفال‌های لایه‌های مربوط به این دوره را تشکیل می‌دهد و دیگر سفال‌های شاخص این دوره کمّیت ناچیزی را به‌خود اختصاص داده‌اند. ازنظر فن ساخت و سبک کاسه‌های به‌دست‌آمده از این محوطه کاملاً مشابه نمونه‌های جنوب‌غرب ایران هستند.

سودابه معموری، مرضیه منصوری‌زاده، حسن اکبری،
سال 6، شماره 19 - ( 3-1401 )
چکیده

مجموعه بناهای گمرکات حاشیۀ خلیج‌فارس در استان بوشهر در اواخر دورۀ قاجاریه و اوایل دورۀ پهلوی اول ساخته شده‌اند. این بناها شباهت زیادی به‌هم دارند. تمام این بناها از لحاظ معماری به‌صورت یک‌شکل ساخته شده‌اند. تمامی این ساختمان‌ها دارای دو طبقه و منطبق برهم هستند. معماری این بناها برگرفته از سبک معماری نیمۀ دوم قرن 18 و 19 م.، مغرب زمین است، این سبک به‌عنوان نمادی از تجدد وارد معماری ایران شد و معماری ایران را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار داد؛ البته این تأثیر در سال‌های پایانی دورۀ قاجار به‌مراتب بیشتر از سال‌های ابتدایی است. به‌وجود آمدن گمرکات در حاشیۀ خلیج‌فارس از بندر دیر گرفته تا آخرین خط ساحلی و ایجاد ارتباطات این گمرکات با دیگر کشورها به‌خصوص انگلستان نیاز به تلگراف‌خانه را ایجاب می‌کرده است. تلگراف‌خانه‌ها نیز در نزدیکی هر یک از این گمرکات ساخته شده است. ایجاد تلگراف‌خانه برای در جریان قرارگرفتن مسائل و امور تجاری، ادارای و سیاسی بوده است. هدف از این پژوهش، آشنایی با تاریخچۀ شکل‌گیری و بررسی گمرکات استان بوشهر است؛ و پرسش اصلی این پژوهش نیز این است که، ویژگی‌های معماری این سازه‌ها چیست؟ با بهره‌گیری از روش پژوهش تاریخی و با مطالعات کتابخانه‌ای سعی‌شده است اطلاعات لازم دربارۀ موضوع پژوهش گردآوری شود و شناخت کافی نسبت به گمرکات و تلگراف‌خانه‌های استان بوشهر حاصل شود. هم‌چنین از روش میدانی جهت بررسی نمونۀ گمرکات در استان بوشهر استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان می‌دهند که روابط تجاری و سایر ارتباطات بوشهر با کشورهای مختلف، منجر به شکل‌گیری گونه‌های مختلف معماری، ازجمله معماری گمرکات در این استان شده است که متفاوت با معماری بومی بوشهر است.

زینب اکبری، جواد نیستانی، علیرضا هژبری نوبری، محمدرضا نصیری،
سال 7، شماره 23 - ( 3-1402 )
چکیده

ساخت انواع گنبدها در دوران اسلامی، به‌‌ویژه در دوره‌های تیموری و صفوی به‌نهایتِ کمال ‌رسید. گنبدهای شلجمی‌شکل، از نمونه‌های قابل‌تأمل در فرهنگ معماری آسیای‌مرکزی و ایران است که در اوایل قرن 9ه‍.ق./ 15م. و هم‌زمان با دورۀ تیموری رواج ‌یافت. در این شکل جدید، در محل پیوستن پوستۀ بیرونی گنبد به ساقه، بیرون‌زدگی مختصری ایجاد شده که سبب تغییر در شکل ظاهری و جزئیات سازه‌ای شده است. پرسش مطرح این است که، دلایل ایجاد این تغییرات در نمای ظاهری و نیز عناصر سازه‌ای دخیل بین دو پوسته، پس از شکل‌گیری اولیۀ این گنبدها در آسیای‌مرکزی و سپس سیر تکامل آن‌ها در ایران چگونه است؟ پژوهش حاضر با هدف دست‌یابی به جنبه‌های پنهان در سیر تحول گنبدهای شلجمی‌شکل و با تکیه‌بر مستندات تاریخی و باستان‌شناسی و پاسخ به چرایی و علل تحولات ایجاد‌شده در آن‌ها طی 4 قرن در حوزۀ ایران فرهنگی به نگارش درآمده است. افزون‌بر این، بازنمایی اندیشه‌ها و باورهای حامیان و معماران پدیدآورندۀ این گنبدها با مطالعۀ تحولات انجام‌گرفته در این آثار موردتوجه است. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی انجام‌شده و مطالعۀ گنبدهای منتخب نیز مبتنی‌بر فعالیت ‌های میدانی، تحقیق در منابع و اسناد کتابخانه‌ای است. فرآیند تغییر شکل ظاهری گنبدها، شامل حذف خیارۀ‌ بیرونی، تعدیل در ارتفاع ساقه و ایجاد انحنای بیشتر در محل پیوستن پوستۀ بیرونی به گریو است. این پژوهش، در پیوند با تغییرات سازه‌ای ایجاد‌شده برای بهبود مقاومت و استحکام گنبدها، از ساخت باریکه‌طاق‌ها‌ برروی پوستۀ درونی و انتقال وزن دیوارهای خشخاشی به قسمت‌های زیرین و پایه‌های گنبدخانه، تغییر در تعداد و تناسبات خشخاشی‌ها برای جلوگیری از خرابی گنبد، به‌ویژه در بخش آوگون به‌هنگام زلزله و نیز شکل و ترتیب قرارگیری کلاف‌های چوبی برای افزایش انعطاف‌پذیری آن در برابر تکان‌های لرزشی، سخن گفته است. 


صفحه 1 از 1     

فصلنامه مطالعات باستان شناسی پارسه Parseh Journal of Archaeological Studies
Persian site map - English site map - Created in 0.24 seconds with 34 queries by YEKTAWEB 4568