|
|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
9 نتیجه برای شریفی
عبدالمطلب شریفیهولایی، سال 1، شماره 1 - ( 9-1396 )
چکیده
محوطۀ تاریخی گَندآب خَرند واقع در شَهمیرزاد استان سمنان، شامل بقایای معماری و گورستان اقوامی از عصر آهن است. ماحصل سه فصل کاوش در گورستان و استقرارگاه، منجر به شناسایی تعداد بیش از 90 گور و محوطۀ مسکونی به وسعت حدود 5000 متر مربع گردید. این محوطه طی 3 فصل در سالهای 1381، 1382 و 1385 هـ.ش. مورد کاوش باستانشناسانه قرار گرفته است. ماحصل کاوش در فصل اول، شناسایی بیش از 25 گور بوده که متأسفانه بعضی از این گورها قبلاً توسط حفاران غیرمجاز باز شده بودند. در این کاوش سعی شد که از همان گورهای باز شده در جهت بهدستآوردن و تکمیل اطلاعات مربوط به سنت تدفین و آداب و رسوم اقوام ساکن در گندآب و ویژگیهای معماریِ گورها استفاده شود. فصل دوم کاوش نیز به ادامۀ مطالعات باستانشناسی، انسانشناسی، و همچنین مطالعۀ زمینشناسی، نقشهبرداری و شبکهبندی محوطۀ گندآب پرداخت. در این فصل 17 گور مورد کاوش قرار گرفت. سومین فصل در سال 1385 کاوش علاوهبر گورستان در محوطۀ استقراری نیز پیگیری شد و برای نخستینبار محوطۀ مسکونی ساکنان گندآب بررسی شد. در فصل اول دو فرضیه در باب عدم تناسب بقایای معماری و استقرار اقوام سا کن در گندآب نسبت به وسعت گورستان مطرح شد.
مهناز شریفی، عباس مترجم، سال 2، شماره 4 - ( 6-1397 )
چکیده
تپهقشلاق یکی از معدود محوطههای استقراری دورۀ روستانشینی قدیم در درۀ تالوار شهرستان بیجار مربوط به هزارۀ پنجم ق.م. است که با توجه به آزمایشات تاریخگذاری به روش تابشگرما از تاریخ 5500 ق.م. لغایت 3600ق.م. بدون وقفه مورد سکونت بوده است. انجام سه فصل کاوش باستانشناختی این محوطه، اطلاعات ارزندهای درخصوص وضعیت فرهنگی و باستانشناسی منطقه در اختیار ما قرار داد. شواهد باستانشناسی روستای کهن قشلاق نشان داد که بافت معماری به لحاظ کالبدی شامل اتاقهای کوچک متمرکز و مشرف به حیاط مرکزی هستند که با توجه به یافتههای منقول میتوان کارکرد آشپزخانهای، انباری و نشیمن را برای آنها تشخیص داد. ورودیهای اصلی بهسمت جنوبغربی (آفتابگیر) باز میشوند. در اتصال دیوارها در کنجها از روش قفلوبست استفاده شده و در ارتفاع باقیمانده از بناها هیچگونه نشانهای از ترک ناشی از تفاوت بار وارده در کنجها دیده نمیشود. با توجه به اینکه درۀ تالوار بیجار در گذرگاه بینابینی شمالغرب ایران و زاگرس مرکزی قرار گرفته، لذا نوعی تعامل روش و سازهای از هزارۀ پنجم و چهارم ق.م. شمالغرب ایران مانند حاجیفیروز و دالما و همچنین ویژگیهای بومی و محلی و تأثیرات فرهنگهای همزمان در محوطههایی مانند سهگابی و گودین در شرق زاگرس مرکزی در بافت آن وجود دارد. از لحاظ روش، این پژوهش متکی بر دادههای نویافته از کاوشهای میدانی باستانشناسی و سپس مطالعه و مقایسه با بافتهای معماری شناختهشده همزمان در مناطق پیرامونی استوار است. همچنین در برخی موارد به نشانههای معماری سنتیـروستایی در محل نیز استناد شده است. در مجموع مشخص شده که معماری اولیه این منطقه بهعنوان یک عنصر فرهنگی هنری از ارتباطات فرامنطقهای، ویژگیهای بومی و فناوریهای نوآورانه ترکیب یافته است.
آرش لشکری، اکبر شریفینیا، سال 2، شماره 4 - ( 6-1397 )
چکیده
بناهای قاجاریه و اوایل پهلوی شهرستان درهشهر از استان ایلام، از جملۀ آثاری است که بازنمودی از تحولات سیاسی و اجتماعی این دوران را در خود منعکس میسازند. هدف از این پژوهش بررسی و مطالعۀ تطبیقی ساختار فضایی-کالبدی قلاع پوراشرف، میرغلام هاشمی و قلعه جهانگیرآباد، علل شکلگیری و الگوی پراکنش آنها است. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و با انجام مطالعات میدانی و کتابخانهای بر آن است، ضمن مطالعۀ عناصر معماری هر یک از بناهای فوقالذکر، وجه تسمیۀ هرکدام از این بناها را متناسب با ساختار فضایی-کالبدی آنها مورد بازبینی مجدد قرار دهد. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتانداز: 1) علت وجودی، الگوی پراکنش این بناها در منطقۀ درهشهر چیست؟ 2) ساختار فضایی-کالبدی این بناها چگونه است؟ 3) بر اساس ساختار فضایی-کالبدی بناهای مورد مطالعه، آیا ذکر نام قلعه برای تمامی این آثار، قابل توجیه است؟ نتایج پژوهش نشان میدهد، ساخت بناهای مورد مطالعه در شهرستان درهشهر بر حسب مقتضیات زمان، ابتدا بر اساس ضرورت نظامی و امنیتی و سپس به دلایل سیاسی و اجتماعی بوده است. این بناها در مناسبترین نقاط جغرافیایی و در ارتباط با امور کشاورزی و امور مالیاتی تعیین مکان گردیدهاند. از سویی دیگر، بر طبق مطالعات معماری و باستانشناسی بهعمل آمده، بهغیر از بنای قلعۀ پوراشرف که برحسب ضرورت نظامی و امنیتی ساخته شده است، بناهای میرغلام هاشمی و جهانگیرآباد، خانههایی اربابی هستند که در اوایل دورۀ پهلوی بهدلایل سیاسی و اجتماعی ساخته شدهاند. از نظر استقراری، قلاع ایران نسبت به وضع طبیعی محل و مصالح موجود در آنجا به اشکال مختلفی ساخته شدهاند.
محمدابراهیم زارعی، مهناز شریفی، سال 2، شماره 6 - ( 12-1397 )
چکیده
محوطۀ امیرشارلق در دهستان حسینآباد بخش میامی شهرستان شاهرود در بخش انتهای شمالشرقی استان سمنان در مجاورت استان گلستان و 220 کیلومتری شمالشرقی شاهرود قرار دارد. راه بزرگ خراسان که بخشی از شرق را به غرب ارتباط میداد و معبر مهاجرین و کاروانیان بود در همین شاهراه قرار گرفته است. شواهد بهدست آمده از دَهها تپۀ باستانی ما را با این واقعیت روبهرو میکند که این مسیر از دیرباز در مسیر راه تجاری و اقتصادی ابریشم به گرگان و خراسان بزرگ قرار داشته و سه استان سمنان، گرگان و خراسان را بههم پیوند میدهد. در حقیقت اهمیت محوطۀ امیرشارلق در این است که در مسیر جادۀ خراسان بزرگ قرار گرفته است. منطقۀ شمالشرق ایران در دوران اسلامی شاهد تحولات و رخدادهای سیاسی-فرهنگی متعددی بوده است. از اینرو بررسی منطقه و کاوشهای باستانشناسی در آن میتواند در شناخت تعاملات و تولیدات فرهنگی منطقه سودمند واقع شود. این نوشتار به بررسی و مطالعۀ یافتههای تپۀ امیرشارلق و مطالعات تطبیقی با دیگر محوطههای همزمان، برای روشن ساختن تعاملات فرهنگی منطقهای میپردازد. نتایج کاوشهای باستانشناسی در منطقه نشان داد که بیشترین برهمکنشهای فرهنگی با منطقۀ خراسان بوده است. در هنر سفالگری تأثیرات سنتهای فرهنگی نیشابور بهشدت در سفالینههای امیرشارلق دیده میشود. سفالینههای این محوطه از نظر نقش و تکنیک از تنوع بسیاری برخوردارند. همچنین استقرار در این محوطه مربوط به مردمان کوچنشین بوده است؛ زیرا شواهد معماریِ برجا و ثابت در این محوطه بهدست نیامده است.
محسن زینیوند، فرشته شریفی، سال 3، شماره 9 - ( 9-1398 )
چکیده
حدود 90 سال از اقدام برای ثبت نخستین آثار تاریخی در ایران میگذرد. این اقدام به تلاش آندره گدار فرانسوی که به تازگی رئیس ادارۀ نوبنیاد عتیقات ایران شده بود، انجام پذیرفت. بهنظر میرسد او و همکارانش، 9 اثر صدر فهرست ثبتی که همگی در محدودۀ پشتکوه لرستان واقعشده بودند را براساس گزارش ژاک دِ مُرگان، دیگر فرانسوی نامآشنای باستانشناسی ایران که از آنها دیدن کرده بود، مستندنگاری کرده بودند. نکتۀ جالب این مسئله، آثار یک تا سه فهرست مدنظر است که بهنامهای «سلیمانتپه»، «تل بکسایه» و «سبعات خزیر» (سبعات کهریز) ثبت شده و اطلاعی درستی از آنها در دسترس نیست. موقعیت هر سه محوطه در اسناد نخست و بهروز شدۀ دفتر ثبت آثار میراثفرهنگی، بهطور کلی کشور عراق عنوان شده و گاهشناختی آنها را دورۀ عیلامی پنداشتهاند. نگارندگان در این نوشتار در تلاش هستند تا براساس گزارش دِ مُرگان، نقشههای دو قرن اخیر، عکسهای ماهوارهای و اسناد کشمکشهای مرزی ایران-عثمانی/عراق در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی سرنخهایی از این محوطهها بهدست آورند. آنچه که مشهود است، این سه محوطه در سه نقطۀ مختلف کشور عراق و در نزدیکی مرز ایران (محدودۀ امروزین استان ایلام) واقعشدهاند. از قرار معلوم، دِ مُرگان تنها از سلیمانتپه (تپه تورساق) و زیرزیر تپه که در استان دیاله قرار دارند، دیدن کرده است؛ و احتمالاً از دو اثر بکسایه و سبعات کهریز طبق شنیدهها و رجوع به والی پشتکوه و اطرافیان او و همچنین نقشههای منتشر شده از هیأت تحدید حدود مرزی ایران و عثمانی گزارش نموده است. پرسشهای پژوهش عبارتنداز: آیا سه زیستگاه باستانی موردنظر قابل رصد و شناسایی هستند؟ آیا دِ مُرگان در موقعیت مکانی این سه محوطه در خاک ایران دچار اشتباه شده است؟ بر اساس اسناد ثبتی، تا چه اندازه عیلامی بودن این محوطهها محتمل است؟ در این نوشتار علاوهبر اینکه به برخی از اسناد مهم در بازۀ زمانی مورد نظر رجوع خواهیم کرد؛ تلاش میشود با تلفیقی از متون، وارسی نقشههای تاریخی و سنجش از راه دور به پرسشهای پیشگفته، پاسخ درخوری داده شود. ضمن اینکه به عکسهای ماهوارهای امروزین (گوگل ارث) و قدیمی (کرونا) بسیار تکیه شده تا بهترین درک از ویژگیهای ساختاری و محیطی مناطق مورد بحث بهدست آید. درنهایت، طبق شواهد ارائه شده در این نوشتار، نگارندگان معتقدند که هیچکدام از آثار فوق توالی گاهشناختی مربوط به دورۀ عیلام ندارند.
داریوش اکبرزاده، فریبا شریفیان، آزاده حیدریپور، سال 3، شماره 9 - ( 9-1398 )
چکیده
امپراتوری ساسانی یکی از باشکوهترین سلسلههای ایران باستان بوده است؛ از این دوره، هم آثار باستانشناختی و هم دستنویسهای پهلوی زرتشتی ارزشمندی وجود دارد. افزونبر این، تأثیر آیین گفتاری این دوره بر دورۀ پساساسانی نیز غیرقابلانکار است. با وجود این، گلمهرهای نوشتهدار و بینوشتۀ ساسانی یکی از مهمترین آثار بهجامانده از این دورۀ باشکوه است. گلمهرهای ساسانی در شناخت جغرافیای اداری روزگار ساسانی یکی از مهمترین منابع بهشمار میآیند. در یکسدۀ گذشته در موضوع ویژگی هنری و نوشتههای آنها کارهای ارزشمندی به چاپ رسیده است. باتوجه به اهمیت این منابع، در این مقاله تلاششده تا با یک آزمایش فنی مبتنیبر «EPMA: Electron Probe Micro-Analyzer» (میکرو آنالایزر الکترون پروب) برای نخستینبار بر مواد ترکیبی این گلمهرها تمرکز شود. این مقاله بر تشخیص ترکیبات گلمهر از دید کانیشناسی و پاسخ به این پرسش که، آیا سازندگان این گلمهرها در ساخت آنها از استاندارد خاصی پیروی میکردند یا نه؟ تأکید دارد. نگارندگان برای انجام این آزمایشهای فنی، قطعات بسیار ریزی از گلمهرهای سه محوطۀ شناختهشدۀ ساسانی، یعنی: «تختسلیمان»، «قصر ابونصر» و «تپهکبودان» را انتخاب کردهاند. برای پاسخ به پرسش اصلی مقاله، آزمایش «ای. پی. ام. ای» (EPMA) انتخاب شده است که یکی از دقیقترین آزمایشها برای انجام این پژوهش محسوب میشود. در مرحلۀ نخست، ابتدا عناصر ترکیبی ثابت از هر گلمهر (محوطه) را بهدست آورده و سپس ترکیبات گلمهرهای سه محوطۀ ساسانی، ارزیابی و باهم سنجیده شدهاند. هدف از این ارزیابی، پاسخ به این پرسش است که، آیا سازندگان گلمهرها از معادن خاصی برای انتخاب گِل خام استفاده میکردهاند؟ آیا آنها برای انجام این کار و برای انتخاب آن گل، از دانش (اطلاعات) خاصی پیروی میکردند؟ نتایج آزمایشها نشان میدهد که سازندگان گِل خام (مواد اولیه) خود را از هرجایی انتخاب نکرده و در این موضوع بسیار دقیق عمل کردهاند. نزدیکیِ عناصر ترکیبی نمونههای دو محوطۀ مهم تختسلیمان و قصر ابونصر نشان میدهد که سازندگان این آثار از دانش و فهم فوقالعادهای در زمینۀ انتخاب مواد اولیه برخوردار بودهاند.
فرشته شریفی، محمدابراهیم زارعی، سال 5، شماره 15 - ( 3-1400 )
چکیده
شهرستان قروه در جنوبشرقی استان کردستان واقعشده است و از مناطق مرتفع زاگرس محسوب میشود. این دشت از دوران تاریخی و اسلامی شرایط زیستمحیطی بهتری پیدا میکند و همینامر موجب توجه گروههای انسانی به آن بوده است. پژوهشهای باستانشناسی در این دشت بهنسبت سایر مناطق همجوار بهویژه باستانشناسی دوران اسلامی بسیار اندک صورت پذیرفته است. در سال 1397 ه.ش.، دشت و شهرستان قروه مورد بررسی و شناسایی باستانشناسی قرار گرفت که نتایج این پژوهش بخشی از یافتههای آن است. یافتههای مورد بحث، شامل مجموعه سفالینههای دوران اسلامی میشود که مهمترین هدف این پژوهش تلقی میگردد. معرفی و طبقهبندی این یافتهها و ارائه تصویری از وضعیت سفالگری و گونههای رایج سفال دوران اسلامی در این منطقه، ساختار کلی این پژوهش را شکل میدهد. پژوهش صورتگرفته حاکی از شباهت و تطابق یافتههای این دشت با مناطق همجوار بهویژه همدان است که از نظر چشمانداز محیطی و بستر فرهنگی، شرایط تقریباً یکسانی دارند. پرسشهایی که برای این پژوهش مطرح است شامل این موارد میشوند: 1. چه گونههایی از سفال دوران اسلامی در دشت قروه قابل شناسایی است؟ 2. یافتههای سفالی مورد مطالعه در کدام بازۀ زمانی تاریخگذاری میشوند؟ 3. یافتههای سفالی دشت قروه با یافتههای منطقهای و فرامنطقهای چه وجه تشابهای و تفاوتی دارد؟ نتایج این بررسی نشان میدهد که 12 گونۀ سفالی در مجموعههای سطحی دشت قروه قابل شناسایی است و میتوان آنها را از قرون اولیۀ اسلامی تا عصر حاضر تاریخگذاری کرد. سفالهای مورد مطالعه از نظر شیوۀ ساخت و نقوش با مناطق همجوار بسیار بههم نزدیکاند و حتی میتوان گفت که کاملاً شبیه هم هستند، اما در مقایسه با نمونههای فرامنطقهای هرچند از نظر شیوۀ ساخت مشابه هستند، ولی از نظر طرحهای تزئینی تفاوتهای کاملاً روشنی دارند.
مهناز شریفی، سال 5، شماره 15 - ( 3-1400 )
چکیده
یکی از مناطق مهم جنوب دریاچۀ ارومیه، حوضۀ رودخانۀ زاب است که با توجه به آبگیری سدهای سردشت و کانیسیب کاوشهای باستانشناسی در آن انجام گرفت. این منطقه بهدلیل همجواری با مناطق قفقاز جنوبی و شرق آناتولی از اهمیت بسیاری درخصوص تعاملات فرهنگی برخوردار است. تپهآخوران یکی از محوطههای عصرمفرغ جدید در حوضۀ رودخانۀ زاب است که علاوهبر اهداف نجاتبخشی با هدف بررسی نوع استقرار، کاوش باستانشناسی در آن صورت گرفت. عصر مفرغ را سرآغاز تحولات عمدۀ اجتماعی در اوایل هزارۀ سوم پیشازمیلاد، میدانند. در توالی باستانشناختی حسنلو بهدلیل نقاط ضعفی که در مسائل روششناختی و نظری وجود داشت، در سالهای اخیر بازنگریهای کلی صورت گرفت و تقسیمبندی جدیدی توسط «دانتی» ارائه گردید که در گاهنگاری جدید، حسنلوی V که پیشتر آن را با عنوان «عصرآهن I» میشناختیم، اما اکنون از آن بهعنوان «عصرمفرغ جدید» یاد میشود. از ویژگیهای عصرمفرغ جدید، گوناگونی فرهنگی و نَه همگونی فرهنگی در منطقۀ شمالغرب است. این مقاله تلاش دارد تا با مطالعۀ مواد فرهنگی متعلق به سنت فرهنگی مفرغ جدید در تپهآخوران به این پرسش پاسخ دهد که چگونه ارتباطات و مناسبات فرهنگی بین این نقطه با دیگر مناطق حضور فرهنگ مفرغ جدید برقرار بوده است؟ همچنین گاهنگاری آخوران به چه ترتیب بوده است؟ نتایج کاوشهای باستانشناسی منجر به شناسایی اردوگاهی از عصرمفرغ جدید گردید. همچنین مطالعۀ مواد فرهنگی آخوران نشانگر حضور سنت سفالین مفرغ جدید است. مطالعات و گاهنگاری نسبی سفالها نشان داد که بیشترین تعاملات و تأثیرات فرهنگی با مناطق حسنلو و خارج از مرزهای ایران با مناطق آناتولی و کردستان عراق بوده است. پژوهش حاضر برمبنای کاوشهای باستانشناسی و سپس مطالعات کتابخانهای صورت گرفته است و با رویکرد توصیفی-تحلیلی تلاش دارد به معرفی سفالهای نویافتۀ عصرمفرغ جدید (حسنلوی V: 1450-1250 پ.م.) بپردازد.
عباسعلی رضائینیا، علیاکبر وحدتی، مصطفی شریفی، سال 5، شماره 16 - ( 6-1400 )
چکیده
شروع عصرآهن در کرانههای دریای مازندران و مناطق مجاور در فلات ایران و سرزمینهای همسایه با تحولات گستردۀ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی همراه بوده که فروپاشی مراکز شهرنشینی و اقتصاد مبادلاتی، شکلگیری جوامع پراکنده و روستایی، اغلب با اقتصاد دامپروری یا کوچگردی را در پی داشته است. تغییر ساختارهای اجتماعی در پابان عصرمفرغ و شروع عصرآهن هر دلیلی که داشته، باعث تغییرات گسترده در مواد فرهنگی فلات ایران و کرانههای دریای مازندران شده و نوعی از الگوهای استقرار را شکل داده که اغلب فقط گورستانهای مرتبط به آنها شناسایی و کاویده شده است؛ ولی ساختارهای مسکونی، سازمان فضایی استقرارگاهها و ارتباط آنها با گورستانها بهخوبی شناخته نشده است. کاوش در تپۀ پریجا در 3 کیلومتری جادۀ قائمشهر به کیاکلا در سواحل پست دریای مازندران به شناسایی دو مرحلۀ استقرار از عصرآهن و سدههای نخستین اسلامی انجامید. یافتههای عصرآهن شامل: سفالها، اشیاء فلزی، سنگی، استخوانی، بازماندههای جانوری و بقایای سازههای معماری است. با توجه به مدارک بهدستآمده، بیشترین حجم لایههای فرهنگی تپۀ پریجا مربوط به عصرآهن است. پرسش اصلی مقاله بدینشرح است که، ویژگیهای فرهنگی تپۀ پریجا چیست؟ برمبنای یافتههای مکشوف، فرض بر این است که استقرارگاهی یکجانشین بوده است. پژوهش حاضر نشان میدهد تپۀ پریجا، نهتنها در شناخت بهتر سنتهای سفالی عصرآهن در سرزمینهای کرانهای دریای مازندران، بلکه در شناسایی معماری خشتی و الگوی زندگی یکجانشینی در این منطقه جایگاه مهمی دارد و با تداوم کاوشهای باستانشناختی در این استقرارگاه میتوان سازمان اجتماعی و الگوهای استقراری عصرآهن در مناطق ساحلی شمال ایران را در چشمانداز روشنتری قرار داد.
|
|
|
|
|
|