|
|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
7 نتیجه برای بیکمحمدی
نسرین بیکمحمدی، سیدهاشم حسینی، سپیده مرادیمحتشم، سال 2، شماره 3 - ( 3-1397 )
چکیده
در قرون 5 و 7 هـ.ق. دگرگونی عظیمی در تمامی هنرها، صنایع و علوم از جمله هنر سفالگری اسلامی بهوجود آمد و بهحق دورۀ طلایی سفالگری بود. سفالگران سلجوقی شیوۀ لعابکاری ظروف سفالی را احیا کردند و همچنین پیشرفت سفال زرینفام را میتوان به زمان آنان نسبت داد. کاشان در آغاز سدۀ هفتم هـ.ق. یکی از مراکز عمدۀ سفالینه شد و بهمدت چندین دهه ظروفی را تولید کرد که فنی دقیق و ظریف داشتند. شواهد مکتوب و کاوشهای باستانشناسی دربارۀ اهمیت کاشان در این زمینه شکی باقی نمیگذارد؛ چنانکه واژۀ کاشی نیز نام خود را از کاشان گرفته است. تقریباً همزمان با ایران، رقه در سوریه تحت حکومت ایوبیان به یکی از مراکز مهم تولید ظروف سفالین و آثار هنری ظریف تبدیل شد. آثار رقه و کاشان بهقدری به هم شبیه هستند که گاه تشخیص آنها از هم دشوار است. هدف از این مقاله مشخصکردن شباهتها و تفاوتهای موجود بین دو سبک سفال کاشان و رقه و در نهایت مشخصکردن تأثیر و تأثر بین این دو سبک است. در این راستا سعی شده است در این جستار به پرسشهای زیر پاسخ داده شود: چه مشابهتها و تفاوتهایی بین این دو سبک سفالی وجود دارد؟ وضعیت تأخر و تقدم دو سبک سفالی نسبت به یکدیگر چگونه است؟ روش پژوهش در این مقاله بر اساس روش توصیفی و تحلیلی بوده و از منابع کتابخانهای در جهت تبیین موضوع استفاده شده است. با بررسی آثار سبک سفال زرینفام شهرهای کاشان و رقه میتوان به نوعی سبک تلفیقی دست پیدا کرد که تحتتأثیر هنر سفالگری ایران قرار دارد و بهنظر میرسد که سبک سفالی کاشان غالب بوده و سفالگران کاشانی توانستهاند بسیاری از شیوهها و هنرهای تزئینی خود را به رقه منتقل کنند.
خلیلالله بیکمحمدی، سال 2، شماره 4 - ( 6-1397 )
چکیده
چندی از اتفاقات مهم زندگی حضرت ابراهیم(ع) در بابِل-بینالنهرین رقمخورده، بنابراین نام آن حضرت برای مردم بابل آشنا بوده است. شهر بابِل یکی از تمدنها و شهرهای واقع در جنوب بینالنهرین است. مردم بابل خدای یکتا و بزرگ را نمیشناختند و بتهای سنگی را میپرستیدند، تا اینکه حضرت ابراهیم(ع) پس از حضورش در این شهر، بتهای معبد این شهر را درهم شکست و بههمین دلیل وی را به دستور نمرود داخل کوهی از آتش انداختند و آتش برای او گلستان شد. او مسلمانی پاکدین بود که بهجز خالق یکتا بر هیچچیز دیگر سجده نکرد؛ پیامبری که مورد ابتلاء قرار گرفت و هربار سربلند از آزمایش الهی، خود را به معبودش نزدیکتر یافت. یکی از آزمایشات حضرت ابراهیم(ع)، «ذبح» فرزندش حضرت اسماعیل(ع) به دستور خداوند باری تعالی است و بعد از این آزمایش الهی بود که او مقام خلّت را از درگاه پروردگار خود گرفت و تاج خلیل الهی1 را برسر نهاد. وقایع زندگی او بهصورت مفصل در قرآن کریم2 آمده است. اثر مهرهای منقوش از جمله منابع تصویری و مکتوب و یکی از راههایی است که ما را از زمان باستان و تحولات اجتماعی آنها آشنا میسازد. با مطالعه بر روی اثر مهرها و نقوش آنها میتوان با زندگی اجتماعی مردمان پیش از تاریخ و نحوۀ فعالیتها، آداب و رسوم، اعتقادات، سنن و خصوصیات زندگیشان آشنا شد. یکی از مهمترین یافتههای کاوش باستانشناختی شهر بابِل، «اثر مُهری» است که نقش ترسیمشده بر روی این قطعه گل منقوش، روایت بریدن سر شخصی (ذبح) را تداعی میکند که "مضمون" آن قابلقیاس با ذبح حضرت اسماعیل(ع) است. سؤال اصلی این پژوهش این است که چه ارتباط معنایی و زمانی بین واقعۀ تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) با اثر مهر بهدستآمده از بابل وجود دارد؟ با فرض داشتنِ ارتباط معنایی در مضمون هر دو داستان، در این نوشتار سعی شده است واقعۀ تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) که یکی از مهمترین قصص مختلف قرآن کریم و منابع دینی و عرفانی ادبی است، با یکی از مهمترین یافتههای تصویری باستانشناختی از شهر بابل (شامل اثر مهری از صحنۀ قربانگاه که مشابه با واقعۀ تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) است) را بازگو کرده و ارتباط بین این دو ارائه گردد.
نسرین بیکمحمدی، سپیده مرادیمحتشم، سال 2، شماره 6 - ( 12-1397 )
چکیده
شواهد باستانشناسی و مطالعۀ آثار بهجای مانده از دوران تاریخی تا دوران اسلامی نشان میدهد علم نجوم از هزاران سال پیش در بین مردمان باستان رایج بوده است. نجوم در دوران اسلامی پیشرفت بسزایی داشت و از آن در دو بُعد علمی و طالعبینی استفاده میشد. در قرون میانۀ اسلامی نقوش بهکار رفته بر روی سفالها بسیار متنوع بود؛ بهطوریکه منشأ نقوش سفالها از یکسو، و تفسیر مفاهیم آن از سوی دیگر، ذهن پژوهشگران را به چالش کشیده و باعث اختلاف نظر و چندگانگی در بین آنها شده است. بهطوریکه گروهی آن را به تأثیرات پیش از اسلام بالأخص ساسانیان اطلاق میکنند و گروه دیگر در پی تفسیر آن با اندیشههای بستر جامعهای که این نقوش در آن شکل گرفته، هستند. از اینرو ضرورت تحقیق پیشرو از خلاء احساس شده توسط نگارندگان در منشایابی مضامین نقوش سفالها با رویکرد نجومی است. جستار پیشِرو با طرح پرسشهایی ریشهیابی شده است که عبارتنداز: آیا منشأ مضامین نقوش سفالهای قرون میانه اسلامی را صرفأ باید در دوران قبل از اسلام جستجو کرد؟ بازتاب صورتهای فلکی بر نقوش سفالهای این دوران چگونه بوده است؟ روش کار مقاله پیشِرو، از نوع تاریخی با رویکرد تحلیلی-تطبیقی مبتنیبر مطالعات کتابخانهای است. در روند انجام پژوهش، ابتدا اقدام به جمعآوری نمونههای آماری از موزهها، طراحی نقوش با نرمافزار «کورلدراو» و تطبیق نقوش سفالها با صورتهای فلکی گردید و سپس در ادامۀ پژوهش به مطالعات کتابخانهای در جهت منشأیابی مضامین و معانی صورتهای فلکی در اسناد تاریخی پرداخته شده است. دستاورد مطالعۀ تطبیقی نقوش سفالها با صورتهای فلکی نشان داد، مباحث مربوط به نجوم و صورتهای فلکی بخشی از اعتقادات و باورهای مردمان دورۀ میانۀ اسلامی را شکل میداد، که اغلب با خرافات و موجودات فرازمینی تلفیق شده بود؛ بنابراین، میتوان منشأ برخی از مضامین نقوش سفالها را به باورهای خرافی صورتهای فلکی اطلاق کرد.
رضا نظریارشد، خلیلالله بیکمحمدی، نسرین بیکمحمدی، سال 3، شماره 8 - ( 6-1398 )
چکیده
دشت تویسرکان از دشتهای میانکوهی مرتفع کرانههای غربی رشتهکوه الوند، از نظر سوقالجیشی در زمرۀ مهمترین دشتهای مواصلاتی نواحی غربی ایران بهشمار آمده و درطول تاریخ، بالأخص دوران اسلامی در مسیر خراسان بزرگ از اهمیت قابلتوجهی برخوردار بوده است. این دشت در زمستان 1391، طی پژوهشی مورد بررسی و شناسایی قرار گرفته است؛ این بررسی بهصورت فشرده (پیمایشی) با گردآوری مواد فرهنگی از سطح محوطهها بهروش تصادفی، با هدف شناسایی و ثبت محوطههای باستانی و آثار تاریخی مطالعه گردیده است. برآیند بررسی، دربردارندۀ 44 محوطه از دوران مسوسنگ تا ادوار متأخر اسلامی بوده و با توجه به آثار سطحی شناسایی شده از اینمیان، 14 محوطه دارای آثاری از دوران مختلف اسلامی هستند که نشان از جایگاه این منطقه در دوران اسلامی بوده، اما تاکنون دشت مذکور از منظر تحولات فرهنگی استقرارهای دوران اسلامی مورد کنکاش قرار نگرفته است. حال پرسش اینست که آثار دوران اسلامی در دشت تویسرکان از چه ویژگیهایی برخوردار بوده و پراکندگی و گسترش آنها از چه الگویی پیروی کرده و همچنین در چه دورههایی با افزایش و گسترش، مواجه بوده است؟ هدف اصلی جستار پیشِرو مطالعۀ منظرباستانشناسی (زمینسیما) دشت تویسرکان، با گونهشناسی و بررسی تحولات فرهنگی آثار و استقرارهای دوران اسلامی و ترسیم الگویی مناسب از توزیع، پراکنش در دشت مذکور است؛ روش پژوهش با بهرهمندی از تحلیلهای فضایی GIS و بهروشهای میدانی و کتابخانهای، تحلیلی از آثار و مواد فرهنگی گردآوری شده از بررسی و مطالعۀ باستانشناختیِ صورتگرفته از استقرارهای دورۀ اسلامی دشت تویسرکان (در سه خوشه)، مبتنیبر نظریات رایج تحلیل الگوی استقرار و منظرباستانشناسی خواهد بود. برآیند پژوهش، نشانگر آنست که استقرارهای دوران اسلامی این دشت با توزیع در تمامی بخشهای دشت، متشکل از محوطههای بزرگ، بهعنوان هستههای اصلیِ مکانگزینی و محوطههای کوچک، بهعنوان پایگاههای خردهاقماری با وابستگی به راهها و زمینهای قابلکشت شکلیافتهاند؛ همچنین دشت تویسرکان در دورۀ صفوی، شاهد رشد فزآیندۀ تعداد استقرارها بوده که «کاروانسرا» و «پل» فرسفج از شاخصترین آثار بهجاماندۀ آنست و درنهایت دورههای زند و قاجار نیز با گسترش وسعت استقرارها و جمعیت مواجه میشود.
خلیلالله بیکمحمدی، سعید مرجانی، زینب احمدیوسفیسرحدی، سال 4، شماره 11 - ( 3-1399 )
چکیده
«سردوک»ها در زمرۀ مواد فرهنگی موردتوجه و نیاز اصلی جوامع رمهدار و نیمهیکجانشین و ازجمله آثاری هستند که ارتباط مستقیم با الگوی معیشت و تولیدات داخلی درونزای البسه و الیاف جوامع اولیه دارند که در تحلیل یافتههای محوطههای باستانی تفسیر میشوند. محوطۀ پشتفرودگاه دشت ملایر نیز از این خصیصه مستثنی نبوده و تعداد 123 سردوک بهدستآمده در بین یافتههای کاوش باستانشناختی آن، ازلحاظ گونه و فراوانی، حضور چشمگیری دارند؛ سردوکهای این محوطه را میتوان در دو گروه اصلی محدب و مخروطی تقسیم کرد که هر گروه به دو زیرشاخۀ منقوش و ساده، و ازنظر کیفیت ساخت نیز در دو گروه متوسط و خشن قابل تفکیک و گونهشناسی هستند. تمامی سردوکها از جنس گِل پخته (سفالی) با آمیزۀ گیاهی و در اندازۀ مختلف ساخته شده است؛ برخی از سردوکها داری نقوش گود هستند که بهواسطۀ وسیلهای نوکتیز ایجاد شده است. هدف این پژوهش در وهلۀ اول، گونهشناسی و مطالعۀ سردوکها، و در وهلۀ دوم، تحلیل الگوی معیشت وابسته به تولید منسوجات تپۀ پشتفرودگاه خواهد بود. تعداد قابلتوجه سردوکهای تپۀ پشتفرودگاه و کاربرد آن در تولید نخ میتواند با تحلیل آن بر الیاف تولیدشده و چگونگی سازماندهی این تولید، کمک شایان نماید. روش پژوهش حاضر، مبتنیبر مطالعات تطبیقی و با رویکرد توصیفی-تحلیلی، در پی پاسخ به این پرسشهاست: سردوکهای مکشوف تپۀ پشتفرودگاه از چه گونه و فرمهایی تشکیل شده و باتوجه به نوع فرم و اندازهها در تولید چهنوع نخهایی مورد استفاده بوده است؟ با توجه به نوع نیمهیکجانشینی جوامع تپۀ پشتفرودگاه و فراوانی سردوکها، تولید منسوجات در این محوطه برای مصارف محلی و داخلی و یا برونزا و دادوستد فرامنطقهای بوده است؟ باتوجه به نوع استقرار نیمهیکجانشین و کوچرویی و شیوۀ تولید اقتصادی متکیبر گلّهداری جوامع اولیۀ زاگرسمرکزی و نیز مشخصاً محوطۀ تپهپشتفرودگاه، بهنظر میرسد براساس تنوع سردوکهای این محوطه در نوع مواد، کیفیت ساخت، فرم و اندازۀ گونهها، عمدتاً این سردوکها در الیاف پشم برای مصارف محلی و دادوستد فرامنطقهای در تأمین نیازهای اولیه بوده است.
رضا نظریارشد، خلیلالله بیکمحمدی، سال 4، شماره 14 - ( 12-1399 )
چکیده
استقرارهای جوامع انسانی، همواره در طول زمان دچار دگرگونیهای فرهنگی و تغییرات مختلف در مکانگزینی خود بودهاند. ازجمله دلایل این دگرش، تحول در راهبردهای معیشتی در نتیجۀ تغییرات اقلیمی، دگرگشت در سازمان اجتماعی در پی تغییرات تولید، فناوری و... بوده است. در این بین، مهمترین عامل را باید معیشت و بهنوعی جبر وابسته به جغرافیای زیستی (زیستبوم) در تأمین نیازهای اولیه، در ساختار الگوی استقرارهای انسانی قلمداد کرد؛ بنابراین چارچوبهای اقتصادی، اجتماعی و محیطی، مکمل یکدیگر برای تحلیل چراییِ ایجاد تغییرات یا عدم آن در الگوهای زیستی انسانها در طول حیات تاریخی آنها بهشمار میآیند. دشت کبودرآهنگ، از دشتهای شمالی استان همدان و از مهمترین کریدورها و راههای ارتباطی بین فرهنگهای فلاتمرکزی، شمالغرب و زاگرسمرکزی در طی ادوار مختلف بوده است. این دشت در تابستان 1386، تحتعنوان: «بررسی و شناسایی باستانشناختی بخش گلتپه و مرکزی شهرستان کبودرآهنگ»، بهصورت فشرده (پیمایشی) با گردآوری مواد فرهنگی از سطح محوطهها، طی دو فصل بررسی و مطالعه گردیده است. برآیند مطالعات میدانی، دربردارندۀ 140 محوطه از ادوار مختلف مسوسنگ تا اسلامی متأخر است که نشان از دگرگونی و تغییرات زیستمحیطی و فرهنگی در الگوهای استقراری از دورۀ مسوسنگ تا عصر قاجار دارد. از موضوعات اصلی که در علم باستانشناسی بدان پرداخته میشود، مسأله بررسی تغییرات مکانگزینی محوطههای باستانی و درنهایت، تلاش برای تحلیل تغییر و تحولات الگوهای استقراری و دلایل آن در طول زمان است. در اینراستا و برای بررسی فرآیند دگرگشتهای الگوهای استقراری، انگارههایی مبنیبر تأثیر عواملی مانند: «فضا»، «زمان» و «مکان» در روند این تغییرات ارائه شده است. با اینوصف، پرسش اصلی این پژوهش چنین طرح میشود که، عوامل تأثیرگذار در دگرگونی و تغییرات فرهنگی استقرارهای دشت کبودرآهنگ از دورۀ مسوسنگ تا عصر قاجار چه بوده است؟ روش اتخاذشده در پژوهش حاضر، بهرهبرداری از راهبردهای نظریۀ «کنت وات»، مبتنیبر تحلیلهای GIS با رویکرد تاریخی-تحلیلی خواهد بود. نتایج مطالعۀ استقرارهای دشت کبودرآهنگ از دورۀ مسوسنگ تا عصر قاجار، نشان از تغییر در راهبردهای سازشی گروههای انسانی حاضر در آن، براساس الگوهای معیشتی در مکانگزینی با تأسی از جغرافیای منطقۀ مورد مطالعه در نیازهای جوامع انسانی دارد.
فرهاد امینی، خلیلالله بیکمحمدی، سال 6، شماره 20 - ( 6-1401 )
چکیده
از آنجاییکه آثار کمی از نقاشی دورۀ سلجوقی بهجا مانده و ازسوی دیگر، بیشتر آنها بدون تاریخ و مکان نگارش هستند؛ بنابراین دربارۀ بیشتر آثار نگارگری این دوره، دیدگاه یکسانی وجود ندارد. از دیگر سوی، چون بیشتر پژوهشگران روش درست علمی را در پژوهشهای خود بهکار نمیگیرند، به مشکلات موجود در اینزمینه میافزایند. یکی از آثار نگارگری این دوره که موضوع این جستار و نیز دارای تاریخ نگارش است، نسخهای از کتاب التریاق منسوب به «جالینوس» است که در سال 595 ه.ق./1199م.، نوشته شده و در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری میشود. با توجه به آنکه در این دستنوشته، جای نگارش آن درج نشده است، بنابراین دربارۀ اینکه نسخۀ مذکور در کجا نوشته و مصورسازی شده، اختلافنظر وجود دارد. این نسخه را افراد مختلف به جاهای گوناگونی چون: ایران و جزیره، دیاربکر، موصل و مکتب بغداد نسبت دادهاند. بر ایناساس، مسأله و گزارۀ اصلی پژوهش حاضر، جایابی محل نگارش و مصورسازی این نسخۀ خطی است که با روش توصیفی-تحلیلی و تطبیقی مبتنیبر مطالعات کتابخانهای، دیدگاههای پژوهشگران بررسی و نقد شده و با مقایسۀ تطبیقی نشانداده خواهد شد که نسخۀ التریاق را نمیتوان به موصل، بغداد و...، جز ایران نسبت داد. با بررسی و مقایسۀ نگارههای این کتاب و دیگر آثار هنری ایرانی، بهویژه سفالینهها و فلزگری، مشخص شد که شباهت کاملی ازنظر سبکشناسی، شیوۀ ترسیم نگارهها و ترکیببندی بین کتاب التریاق و این آثار وجود دارد؛ بنابراین نسبت دادن این دستنوشته به جزیره نادرست است و میتوان گفت که وارونۀ دیدگاه بیشتر پژوهشگران، نگارههای کتاب التریاق بیشترین شباهت را با شیوۀ سبکهای هنر ایرانی دارد تا عراق؛ بنابراین میتوان اذعان داشت که خاستگاه این دستنوشته، ایران و دیدگاههای دیگر نادرست است.
|
|
|
|
|
|