|
|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
4 نتیجه برای بهشتی
علی اعراب، محمد بنیادینژاد، سید ایرج بهشتی، وحید آزادی، سال 3، شماره 7 - ( 3-1398 )
چکیده
گونهای از سفال دورۀ ایلام بهرنگ نارنجی و مغز خاکستری با مواد پُرکنندۀ گیاهی در بسیاری از استقرارهای ایلامی یافت شده؛ اما تاکنون کمتر برروی این گونۀ سفالی مطالعه شده است. شاید یکی از دلایل آن درصد کمتر اینگونۀ سفالی نسبت به سایر گونههای شناختهشده در مراکز ایلامی فارس و خوزستان است. با اینوجود، اینگونۀ سفالی درحدود شمال مراکز ایلامی (مناطق شمالی استانهای فارس و خوزستان) فراوانی قابلتوجهی دارد، ازجمله در استانهای امروزی چهارمحال و بختیاری و اصفهان این موضوع کاملاً مشهود است. در این پژوهش سعی بر آن است تا با مطالعۀ کانیشناسی انجامشده برروی سفالهای فوق، مشخص گردد که سفالهای یافتشده از استقرارهای همزمان با ادوار ایلام قدیم و میانه در استانهای چهارمحال و بختیاری و اصفهان با سفالهای مشابه در خوزستان (بهعنوان یکی از مراکز ایلامی) تنها ازنظر ظاهری و فرم شباهت دارند یا این شباهت در بافت، کانیهای تشکیلدهنده، منشاء و میزان پخت نیز قابلبررسی است؟ بدینمنظور برروی 12 نمونه سفال از مناطق موردمطالعه، آزمایشهای XRD, FT-IR و مطالعۀ پتروگرافی انجام شد و درنهایت مشخص گردید که سفالهای فوق ازنظر کانیشناسی نیز به یکدیگر شبیه هستند و احتمالاً منشاء آنها درحدود شمال مراکز ایلامی و در کوههای زاگرس قابلشناسایی است که این موضوع خود نشان از ارتباط وسیع بین مناطق پیرامون مراکز ایلامی با شوش و انشان بهعنوان مراکز ایلامی است. این مطالعه میتواند سرآغاز مطالعات بعدی برروی دورۀ ایلام بهخصوص بهمنظور شناسایی محدودۀ گسترش حکومت ایلام بهوسیلۀ سایر یافتههای باستانشناختی و کتیبههای بینالنهرینی باشد.
یاسین صدقی، ایرج بهشتی، اکبر عابدی، نصیر اسکندری، فرحانگیز صبوحیثانی، سال 4، شماره 12 - ( 6-1399 )
چکیده
فرهنگ علیآباد، یکی از مهمترین فرهنگهای مربوط به هزارۀ چهارم قبلازمیلاد (مسوسنگ جدید) در جنوبشرق ایران است که پراکندگی سفالینههای آنرا میتوان در مناطقی همچون استان کرمان، استان سیستانوبلوچستان و غرب کشور پاکستان مشاهده کرد. در بررسیهای باستانشناسی مربوط به فرهنگ مذکور، محوطۀ نارجوئیه III شناسایی گردید که دارای سفالهای شاخص این فرهنگ بوده است. در این پژوهش سعیشده با طرح پرسشهایی درخصوص چگونگی نحوۀ فرآوری خمیره، نوع خاک و شاموت مصرفشده، شرایط و حرارت پخت در کوره و همچنین تاحدودی به منشأ ساخت سفالهای این منطقه(؟) پاسخ داده شود. در همینراستا بهمنظور مطالعۀ فنی (اطلاعاتی نظیرِ نوع خاک مورد استفاده و نحوۀ فرآوری آن، منشأ و شیوۀ ساخت) اینسفالها از روش پتروگرافی مقاطع نازک در زیر میکروسکوپ پلاریزان استفاده گردید. براساس مطالعۀ کانیشناسی می توان سفالها را ازنظر نوع پتروفابریک به دو دستۀ سیلتی (ریزبلور) و پورفیری (درشتبلور) تقسیمبندی کرد. تمام سفالها ازنظر خصوصیات کانیشناسی از ویژگیهای یکسانی پیروی میکنند که بیانکنندۀ استفاده از یک نوع خاک یکسان است. دانههای خمیرۀ افزودهشده را میتوان بهراحتی در اندازههای درشت شناسایی کرد، که این دانهها بهصورت دانههای کوارتز با لبههای تیز و زاویهدار، پلاژیوکلاز، دانههای میکا و خردهسنگها هستند. سفالها ازنظر منشأ ساخت دارای منشأیی واحد بوده و با مقایسه با رِخنمون زمینشناسی منطقه، احتمالاً بومی و مربوط به همان منطقۀ کرمان هستند. دمای پخت سفالها را براساس کانیهای شناساییشده کلسیت و مسکویت میتوان تاحدودی تخمینزد که برای 5 قطعه باتوجه بهحضور کلسیت پایینتر از 850 درجۀ سانتیگراد و در سفالهایی با دانههای مسکویت نارنجی متمایل به زرد تا 950 درجۀ سانتیگراد درنظر گرفته شده است.
پرستو مسجدی، مصطفی خزایی، علی اعراب، سید ایرج بهشتی، سال 5، شماره 15 - ( 3-1400 )
چکیده
در آغاز هزارۀ سوم پیشازمیلاد، شواهدی از گسترش فرهنگی جدید در ایران پدیدار گشت که ریشۀ آن به منطقۀ قفقاز بازمیگردد. رایجترین نام این فرهنگ «کورا-ارس» است که اشاره به منطقۀ اولیۀ شکلگیری این فرهنگ دارد. شواهد این فرهنگ از شمال فلات ایران و سواحل جنوبی دریای مازندران تا سواحل شرقی دریای مدیترانه ثبت و گزارش شدهاند. برخی برای توجیه این شواهد همگون به تبیین عللی همچون تجارت و تقلید آثار متوسل شدهاند. کلاردشت یکی از شرقیترین مناطق حوزۀ گسترش این فرهنگ است که شواهد آن از تپهکلار و در یک کاوش باستانشناسی بهدست آمد. نمونههای سفالی بهدستآمده از تپهکلار که در دورترین نقطه از مبدأ این فرهنگ قرار دارد، فرصتی برای پاسخ به برخی پرسشها را فراهم کرد. پرسشهای این پژوهش عبارتنداز: 1- باتوجه به کانیهای موجود در سفالهای فرهنگ کورا-ارس و مفرغ میانی، چه میزان شباهت یا تفاوت بین آنها وجود دارد؟ 2- براساس مطالعۀ پتروگرافی نمونه سفالهای تپهکلار میتوان کدامیک از نظرات پیرامون نحوۀ گسترش فرهنگ کورا-ارس را برای ظهور این فرهنگ در تپهکلار منطقیتر دانست؟ در این پژوهش 15 نمونه قطعه سفال از دادههای کاوش انتخاب شد؛ 10 نمونه متعلق به فرهنگ کورا-ارس (مفرغ قدیم) و 5 نمونه از مفرغ میانی. نتایج پتروگرافی و دادههای نقشۀ زمینشناسی منطقه نشان میدهند که سفالهای کورا-ارس (مفرغ قدیم) و سفالهای مفرغ میانی با ساختار منطقۀ البرز مرکزی همخوانی دارد، و وجود کانی کمیاب نفلین (Na,K) AlSiO4 (کانی تحت اشباع از سیلیس) و همچنین دانههای یاقوت در بافت برخی سفالها و ساختار زمینشناسی منطقه موجب تقویت این عقیده شد که سفالهای کورا-ارس و مفرغ میانی تپهکلار، تولید محلی و منطقهای هستند (وارداتی از قفقاز یا نواحی دوردست نیست)؛ اگرچه در کیفیت سفال بهلحاظ بافت سفال تفاوت وجود دارد. نتایج این پژوهش ثابت کرد که سفالهای کورا-ارس بهعلل دیگری بهغیر از تجارت به محوطۀ کلار وارد شدهاند.
عبدالعظیم امیرشاهکرمی، سیدمحمد بهشتیشیرازی، سال 5، شماره 15 - ( 3-1400 )
چکیده
سرزمین ایران با توجه به زمینشناسی، توپوگرافی و اقلیم خشن و ناپایدار است. بنابراین بناهای تاریخی مستقر بر آن، همیشه در حال بارگذاری و ناپایداری شرایط هستند و لذا نیاز به نگهداری مستمر بهصورت علمی و تجربی دارند. پیش از مرمت و نگهداری، مستندسازی یا خوانش آثار تاریخی مهمترین بخش مطالعۀ آثار باستانی است که از این طریق میتوان به دادهها و اطلاعات کامل درمورد این آثار دستیافت. با استفاده از دادههای جمعآوریشده به دانش نهفته در مهندسی این بناها میتوان پیبرد. عدم شناخت صحیح آثار و عدم توجه کافی به جزئیات و قوانین نهفته در آثار تاریخی، موجب تجزیه و تحلیل ناصحیح و درنتیجه خوانش اشتباه اثر میشود که منجر به گمراهی در راهبردهای مواجه با حفظ اثر و درنتیجه آسیبدیدگی میراثفرهنگی و تاریخی میشود. این مقاله سعی دارد سه خوانش ناصحیح از سه اثر تاریخی معروف را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. روش تجزیه و تحلیل در این مقاله بهرهبرداری از مهندسی تحلیلی و بررسی جزءبهجزء پارامترهای اثر و نحوۀ ارتباط با آنهاست که نشان میدهد یک سامانه چگونه ایجاد شده و چهطور کار میکرده است. از این رهگذر، نتیجهگیری میشود که خوانش غلط از یک مجموعۀ تاریخی موجب درک ناصحیح از کارکرد آن اثر شده و میتواند موجب خطا در برخورد و حفظ اثر شود. آثار مورد بررسی قرارگرفته عبارتنداز: محوطۀ پاسارگاد، مجموعۀ تاقبستان و مجموعۀ بیستون. هریک از این سه محوطۀ تاریخی عناصری را در خود دارند که تاکنون معماران و باستانشناسان موضوعیت و کاربری آنها را بهطور کامل تعریف نکردهاند؛ لذا در این مقاله با استناد به تحلیلهای سازهای و روابط عِلّی و معلولی اثبات شده که خوانش برخی از این دانشمندان اشتباه بوده و تلاش شده زاویۀ دید و مسیر جدیدی برای کاوش و شناخت این آثار گشوده شود.
|
|
|
|
|
|