75 نتیجه برای موضوع مقاله: میانرشتهای
مهدی کریمیمنسوب، یعقوب محمدیفر،
سال 3، شماره 9 - ( 9-1398 )
چکیده
دو گونۀ شاخص از دادههای فرهنگی مربوط به نواحی شرقی زاگرسمرکزی، سفال خاکستری یانیقی مربوط به عصر مفرغ قدیم (هزارۀ سوم قبلازمیلاد) و سفال خاکستری عصر آهن (هزارۀ دوم و اول قبلازمیلاد) هستند که شناسایی، بررسی و بازسازی تکنیک پخت این دو گونۀ سفال در پژوهش پیشرو، مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت. هدف اصلی پژوهش، بازسازی شرایط مشابه پخت این دو گونه بوده که با استفاده از روشهای باستانشناسی تجربی و بازسازی عملی و کورههای سنتی محقق گردیده است. پرسشهای پژوهش عبارتنداز: 1. سفال خاکستری بهواسطۀ قرار گرفتن در معرض حرارت مستقیم به سفال خاکستری تبدیل شده یا اینکه در فرآیند پخت و احیاء به سفال خاکستری تبدیل میشود؟ 2. مهمترین عامل تفاوت دو نوع سفال خاکستری عصر مفرغ و عصر آهن در چیست؟ در این مسیر با تکیه بر دادههای باستانی و مقایسۀ آن با نمونههای بازسازی شده، به شباهتها و تفاوتهای تکنیکی موجود پرداخته شده است؛ سپس، به بازسازی 2 نمونه از هر یک سفالهای خاکستری عصر مفرغ و عصر آهن مبادرت ورزیده و نمونههایی تولید شده و با بازسازی کورههایی سنتی که از امکانات امروزی آزمایشگاهی و وسایل دقیق اندازهگیری دما بهره میبرد، در معرض حرارت قرار گرفته و در فرآیند پخت و احیاء مورد آزمون و خطا قرار گرفتهاند. با نتایج حاصله از آزمون خطای روش مذبور، در انتها میتوان چنین نتیجه گرفت که پخت به روش احیاء و رنگ خاکستری حاصله، مهمترین شاخصۀ مشترک تفاوت سفال خاکستری با دیگر گونههاست. نوع تکنیک پخت و معماری ساختمان کوره، مهمترین عامل در تفاوت دو نوع سفال خاکستری عصر مفرغ و عصر آهن است. آنچه مسلم است، با تکامل ساختمان کورهها، حرارت تولید شده از حدود 700 درجۀ سانتیگراد در سفال خاکستری یانیقی عصر مفرغ، به حدود 1000درجۀ سانتیگراد، در نمونههای عصر آهنی افزایش یافته و باعث بالاتر رفتن کیفیت پخت و همچنین، احیای مناسب و کامل سفالینهها شده است. مقایسۀ عملی نمونههای بازسازی شده، انطباق کامل مشخصات آنها را، با نمونههای باستانی (تپه پیسا، تپه توشمالان و تپه احمدآباد) نشان داده و همچنین از راز تولید این دو گونۀ شاخص سفال خاکستری پرده برداشته است.
حمید فدایی، سید محمدامین امامی، ایوب کریمیجشنی،
سال 3، شماره 9 - ( 9-1398 )
چکیده
میراث صخرهای ایران در میان انواع هنر صخرهای جهان، جایگاه ویژهای دارد. نمونههایی از این آثار، نظیر بیستون در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیدهاند و بسیاری از آنها همچون نقشرستم در منظر فرهنگی میراث جهانی قرار گرفتهاند. ارتباط این آثار با محیط در حال توسعه موجبات تهدید آنها در معرض فعالیت انسانی، بهخصوص در شکل آلودگی محیطی را افزایش داده است. خطرات و تهدید آلایندههای محیطی ایجاد شده در مناطق فوق ناشی از حضور صنایع آلایندۀ خرد و کلان و بهویژه مجموعههای پتروشیمی میتواند تهدید کنندۀ موضوع یکپارچگی چنین منظرهای فرهنگی قلمداد گردد. بههمین دلیل برنامهریزی جهت پایش دقیق محیطی این آثار ضروری است و در گام نخست، ضرورت دارد روشهای مختلف پایش آلایندههای هوایی در میراث صخرهای مورد ارزیابی قرار گیرد. در واقع شیوههای مختلفی از اندازهگیریهای محیطی برای ارزیابی شرایط حفاظت میراث صخرهای در ایران و جهان بهکار رفتهاند. در این میان، روشهای پایش را میتوان به دو گروه مستقیم و غیرمستقیم دستهبندی نمود. پرسش اصلی پژوهش در زمینۀ مزایا و معایب هر یک از این دو شیوه جهت انتخاب سامانۀ مناسب پایش میراث صخرهای است. در این مقاله، پس از گردآوری اطلاعات برآمده از مشاهدات عینی و مطالعات نظری، دادهها از طریق شیوۀ تجزیه و تحلیل کیفی حاصل آمده است. در این تحقیق با بررسی ویژگیهای پایش، شیوۀ پایش مستقیم جهت شناخت بستر محیطی میراث صخرهای و کنترل آن ضروری تشخیص داده شده است. در اینمیان تجارب جدید حفاظت در محوطههای تاریخی میتواند نگرانی در مورد محدودیت مربوط به ایجاد زیرساختهای انرژی را برطرف نموده و هزینۀ پایش ممتد میراث صخرهای را کاهش دهد؛ لذا نتایج حاصل، علاوهبر دارا بودن ارزشهای بنیادی و نظری، کاربردی نیز خواهند بود.
عاطفه شکفته، امید عودباشی، جوزپه کولترونه، مسعود انصاری،
سال 3، شماره 9 - ( 9-1398 )
چکیده
شناسایی منابع و معادن جهت استخراج و استحصال مواد اولیه در دنیای باستان، موضوعی جالبتوجه است. نتایج حاصل از مطالعه و شناسایی معادن باستانی میتواند منجر به شناخت بهتر فناوری تولید مواد و ابزار در دنیای باستان توسط متخصصان باستانسنجی شود و نشان دهد که هنرمندان و صنعتگران دنیای باستان چگونه سعی در استفاده از مواد خام جهت تولید اشیاء مختلف روزمره و آثار هنری میکردهاند. ازسوی دیگر، شناسایی معادن باستانی میتواند در برخی موارد (مانند آثار سنگی) مواد اولیۀ مناسب را جهت بازسازی آثار در اختیار مرمتگران آثار تاریخی قرار دهد. در این مقاله، سنگهای بهکاررفته در معبد آناهیتا کنگاور و معدن باستانی کوه چلمران با استفاده از روشهای آزمایشگاهی مطالعه شدهاند. هدف از این پژوهش، شناسایی ترکیب شیمیایی و ساختاری سنگهای بهکاررفته در معبد آناهیتا و ارتباط آنها با شواهد معدنکاری باستانی در کوه چلمران است. به اینمنظور نمونههای سنگ معبد آناهیتا و معدن چلمران با استفاده از روش فلوئورسانس اشعۀ ایکس و پتروگرافی مقطع نازک آزمایش شدهاند. پرسش اصلی پژوهش این است که با استفاده از مطالطعات آزمایشگاهی (در کنار یافتههای باستانشناسی) میتوان رابطۀ دقیقتری بین معدن سنگ چلمران و آثار سنگی محوطۀ معبد آناهیتا کنگاور مشاهده نمود؟ نتایج نشان داد که سنگهای معبد آناهیتا و معدن چلمران، هردو از نوع سنگ آهک هستند و عناصری مانند سیلیسیوم و منیزیوم تنها بهعنوان عناصر فرعی و بهمیزان کم در ترکیب نمونهها وجود دارند. ساختار میکروسکوپی سنگها شامل فاز کلسیت همراه با ناخالصیهای دولومیت و کانیهای رُسی است. براساس نتایج، معدن کوه چلمران بهعنوان منبع مهم تولید قطعات سنگ در ساخت معبد آناهیتا مورد استفاده قرار گرفته است.
داریوش اکبرزاده، فریبا شریفیان، آزاده حیدریپور،
سال 3، شماره 9 - ( 9-1398 )
چکیده
امپراتوری ساسانی یکی از باشکوهترین سلسلههای ایران باستان بوده است؛ از این دوره، هم آثار باستانشناختی و هم دستنویسهای پهلوی زرتشتی ارزشمندی وجود دارد. افزونبر این، تأثیر آیین گفتاری این دوره بر دورۀ پساساسانی نیز غیرقابلانکار است. با وجود این، گلمهرهای نوشتهدار و بینوشتۀ ساسانی یکی از مهمترین آثار بهجامانده از این دورۀ باشکوه است. گلمهرهای ساسانی در شناخت جغرافیای اداری روزگار ساسانی یکی از مهمترین منابع بهشمار میآیند. در یکسدۀ گذشته در موضوع ویژگی هنری و نوشتههای آنها کارهای ارزشمندی به چاپ رسیده است. باتوجه به اهمیت این منابع، در این مقاله تلاششده تا با یک آزمایش فنی مبتنیبر «EPMA: Electron Probe Micro-Analyzer» (میکرو آنالایزر الکترون پروب) برای نخستینبار بر مواد ترکیبی این گلمهرها تمرکز شود. این مقاله بر تشخیص ترکیبات گلمهر از دید کانیشناسی و پاسخ به این پرسش که، آیا سازندگان این گلمهرها در ساخت آنها از استاندارد خاصی پیروی میکردند یا نه؟ تأکید دارد. نگارندگان برای انجام این آزمایشهای فنی، قطعات بسیار ریزی از گلمهرهای سه محوطۀ شناختهشدۀ ساسانی، یعنی: «تختسلیمان»، «قصر ابونصر» و «تپهکبودان» را انتخاب کردهاند. برای پاسخ به پرسش اصلی مقاله، آزمایش «ای. پی. ام. ای» (EPMA) انتخاب شده است که یکی از دقیقترین آزمایشها برای انجام این پژوهش محسوب میشود. در مرحلۀ نخست، ابتدا عناصر ترکیبی ثابت از هر گلمهر (محوطه) را بهدست آورده و سپس ترکیبات گلمهرهای سه محوطۀ ساسانی، ارزیابی و باهم سنجیده شدهاند. هدف از این ارزیابی، پاسخ به این پرسش است که، آیا سازندگان گلمهرها از معادن خاصی برای انتخاب گِل خام استفاده میکردهاند؟ آیا آنها برای انجام این کار و برای انتخاب آن گل، از دانش (اطلاعات) خاصی پیروی میکردند؟ نتایج آزمایشها نشان میدهد که سازندگان گِل خام (مواد اولیه) خود را از هرجایی انتخاب نکرده و در این موضوع بسیار دقیق عمل کردهاند. نزدیکیِ عناصر ترکیبی نمونههای دو محوطۀ مهم تختسلیمان و قصر ابونصر نشان میدهد که سازندگان این آثار از دانش و فهم فوقالعادهای در زمینۀ انتخاب مواد اولیه برخوردار بودهاند.
حسین بهروزیپور،
سال 3، شماره 10 - ( 12-1398 )
چکیده
اندیشه و تفکر ناب دینی و عرفانی در ذهن هنرمندان مسلمان سببشده در تمام آثار هنری اسلامی روح مشترکی پدیدار شود. شناخت ماهیت و هدف هنر اسلامی در سدۀ اخیر موردتوجه بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان قرارگرفته و پژوهشهای آنان به طرح نظریات مختلفی دربارۀ فلسفه و حکمت هنر متعالی اسلامی منجر شده است. «تیتوس بورکهارت» و «سیدحسین نصر» ازجمله اندیشمندانی هستند که با رویکردی سنتگرایانه و برپایۀ دیدگاههای دینی و عرفانی به تبیین چیستی، چرایی و چگونگی هنر اسلامی -معماری، هنرهای کاربردی و هنرهای تجسمی- پرداختهاند. پرسش این است: نگارگری اسلامی ایران برمبنای دیدگاههای اندیشمندان سنتگرایی چون تیتوس بورکهارت و سیدحسین نصر در چه ویژگیهایی با هنرهای اسلامی دیگر اشتراک دارد؟ در این مقاله، ویژگیهای بصری و محتوایی نگارگری اسلامی ایران برپایۀ دیدگاههای دینی و عرفانی تیتوس بورکهارت و سیدحسین نصر دربارۀ هنر اسلامی تبیینشده و میزان همسانی نگارگری ایرانی در صورت، بیان و معنا با سایر هنرهای اسلامی مورد مطالعه قرار گرفته است. بر ایناساس پس از گردآوری برخی از نظریات تیتوس بورکهارت و سیدحسین نصر دربارۀ هنر اسلامی و بررسی تعدادی از آثار نگارگری دوران اسلامی بهشیوۀ اسنادی، دادههای بهدستآمده با روش توصیفی و مقایسهای تدوین شده است؛ درنهایت تحلیل دادهها بهروش استدلال استقرایی به انجام رسیده است. براساس یافتههای پژوهش، عناصری مانند: فرم یا صورت، رنگ، فضاسازی، عدم بعدنمایی و بهرهمندی از نوشتار (در قالب شعر) به نگارگری ایران، همانند سایر گونههای هنر و معماری ایران معنا و مفهوم ویژهای بخشیدهاند. ازسوی دیگر، صورت، بیان و معنا در نگارگری اسلامی ایران با آراء و دیدگاههای عرفانی-دینی تیتوس بورکهارت و سیدحسین نصر همسو است و این آراء، تنها دربارۀ نگارههای غیرمذهبی و درباری صادق نیست.
مهدی کُردنوغانی، علی سلمانی،
سال 3، شماره 10 - ( 12-1398 )
چکیده
محمدزمان، نقاش عصر صفوی، در برخی از آثار خود به تقلید از آثار فرنگی و کپیبرداری از آنها پرداخته است. او همچنین در برخی از آثار اصیل خود که مضمونی سنتی دارند، برخی از شیوههای نقاشی عصر جدید غربی را بهکار گرفته است. در میان این شیوهها، پرسپکتیو اهمیتی بسزا دارد. محمدزمان در آثار تقلیدی خود پرسپکتیو را صحیح بهکار گرفته، اما در آثار اصیل او گاه پرسپکتیو بهصورت صحیح و گاه نادرست انجام شده است. تا پیش از این، برخی از مفسران (همچون کریمزاده تبریزی) بر این عقیده بودهاند که کاربرد پرسپکتیو توسط محمدزمان ناشی از نوعی نقصان و عدم آموزشهای آکادمیک بوده است. در این مقاله درمقابل این نظر، این تفسیر مطرح میشود که محمدزمان در آثار اصیل خود، نه صرفاً پرسپکتیوهای غلط و صحیح، بلکه پرسشی را در باب نسبت میان نگارگری سنتی ایرانی و نقاشی جدید غربی به ودیعه گذاشته است. از اینرو در این مقاله با بررسی چند مورد از آثار اصیل محمدزمان، آن پرسش مورد بحث قرار میگیرد و ادعا میشود که در فقدان مباحث نظری مرتبط با نسبت میان عناصر قدیم و جدید در نقاشی، نتیجۀ محتوم، استیلای پرسپکتیو غربی بر نقاشی ایرانی بوده است.
مهدی خلیلی، ایرج رضایی،
سال 3، شماره 10 - ( 12-1398 )
چکیده
کرانههای جنوبی دریای مازندران بهلحاظ برخورداری از محیطی مناسب، همواره درطول سدهها و هزارهها موردتوجه انسانها و استقرارهای انسانی بوده است. تاکنون در نتیجۀ کاوشهای باستانشناسی و نیز حفاریهای غیرمجاز، بخشی از آثار مادی مرتبط با استقرارهای باستانی در این ناحیه یافت شده است. جزئیات و چگونگی کشف بسیاری از آثار تاریخی بهدستآمده از کاوشهای غیرمجاز یا کشفیات اتفاقی هنوز بهروشنی مشخص نیست. این اشیاء که عموماً بهصورت مجموعهای پدیدار شدهاند، غالباً شناسنامۀ نامشخص و سرنوشت نامعلومی دارند. این درحالی است که برخی از اشیاء مازندران که درطول دههها و سدههای اخیر بهدست آمده، منحصربهفرد بوده و نظیر آنها تاکنون در جای دیگری یافت نشده است. برخی از پرسشهایی که این پژوهش درصدد دستیابی به پاسخی برای آنهاست بدینشرح است: 1. اهمیت آثار تاریخی مازندران که از کشفیات اتفاقی یا حفریات غیرمجاز دو سدۀ اخیر کشف شده، ازلحاظ کمی و کیفی چگونه است؟ 2..منابع بررسی آثار تاریخی حاصل از کشفیات اتفاقی مازندران کداماند؟ در این پژوهش با بهرهگیری از منابع تاریخی مربوط به مازندران از قبیل کتابهای تاریخی، روزنامهها، جراید، سفرنامهها و روایات عامیانه به بررسی آن دسته از آثار تاریخی این منطقه خواهیم پرداخت که از کاوشهای باستانشناسی بهدست نیامدهاند، بلکه در نتیجۀ کشفیات اتفاقی یا حفریات غیرمجاز دو سدۀ اخیر کشف شده و در حالحاضر شماری از آنها در موزههای مختلف ایران و جهان قرار دارند. نتیجۀ این بررسی نشان میدهد که چگونگی کشف و اهمیت و جایگاه هنری و تاریخی شماری از این آثار نیازمند توجه و تأمل بیشتری است.
یاسر حمزوی، مهدی رازانی،
سال 4، شماره 11 - ( 3-1399 )
چکیده
معماری دستکند و زیرزمینی موسوم به «معبد وَرجووی» از بناهای شاخص در گونۀ معماری مذهبی و دستکند در دامنۀ کوه آتشفشانی سهند است که در روستای وَرجووی از توابع شهرستان مراغه، استان آذربایجانشرقی واقع شده است. در منابع گذشته چندان به آرایهها و تزئینات این اثر توجهی نشده و بهطور کلی بسیاری از مطالعات پیشین، تکرار اطلاعات نخستین در رابطه با تاریخ، کاربری و حجاریهای این معماری زیرزمینی هستند. باتوجه به این نکته که درمورد آرایههای معماری این مجموعه، تاکنون مطالعات تخصصی صورت نپذیرفته است، وجود تنوع آرایۀ معماری در این بنا، همچنین وجود شواهدی از کاربرد آرایهها با مصالحی بهجز سنگ در این بنا میتواند ازجمله یافتههای این تحقیق باشد. از اینرو هدف از ارائۀ این مقاله، بازشناسی و معرفی آرایههای معماری دستکند وَرجووی مراغه است که در همینراستا پرسشهایی از قبیل اینکه: در معماری دستکند وَرجووی بهغیر از آرایههای حجاریشده در بدنهها، چه شواهد دیگری از کاربرد آرایهها با مصالح دیگر وجود دارد؟ آرایههای نویافتۀ جدید مربوط به چه دورهای هستند؟ چگونه میتوان ازطریق مطالعه در آرایههای معماری، به تدقیق بخشی از تاریخ استفاده و کاربرد بنا دست یافت؟ مطالعات درراستای هدف مقاله براساس بررسی میدانی (کدگذاری و عکاسی از فضاهای معماری و بررسی دقیق و عکاسی از آرایههای معماری) و مطالعات کتابخانهای جهت تدقیق اطلاعات بهدستآمده انجام گرفت و در ادامۀ تحلیل محتوا صورت پذیرفت. درنهایت آرایههایی ازقبیل اندودهای پوششی و تزئینی (ملات رنگی) و مقرنسکاری و همچنین خوشنویسی ثلث با استفاده از رنگدانه در بنا برای اولینبار شناسایی گردید. موارد فوق نشاندهندۀ کاربرد بنا در طی دورههای مختلف است و میتوان قدیمیترین آثار و شواهد استفاده از گنبدخانۀ اصلی را در کاربری جدیدش در دورۀ اسلامی، به دورۀ ایلخانی نسبت داد.
طاهر رضازاده،
سال 4، شماره 11 - ( 3-1399 )
چکیده
یکی از نخستین انواع لوازم روشنایی بهکاررفته در ایران «پیهسوزها» هستند. با اینکه معلوم نیست طرح اولیۀ این چراغهای باستانی در چهزمانی و چگونه شکلگرفته است، ساختار نهایی آنها بسی پیش از آغاز دورۀ تاریخی ایجاد و تثبیت شده است. طی دورۀ تاریخی، هرچند ساختار اصلی این چراغها تغییری نکرده، فرم آنها دستخوش تحولات متعددی شده است؛ بنابراین هدف اصلی این مقاله، طبقهبندی و گونهشناسی انواع چراغهای سفالی و مفرغی این دوره است. این مقاله قصد پاسخ به این پرسشها را دارد؛ 1. طرح پیهسوزهای سفالی و مفرغی دورۀ تاریخی ایران چه تحولاتی را پشتسر گذاشته است؟ و 2. چه عواملی در ایجاد این تحولات مؤثر بودهاند؟ بهنظر میرسد تغییرات ایجادشده در طرح پیهسوزهای سفالی این دوره عمدتاً تحتتأثیر شکل چراغهای سفالی غیربومی و تحولات صورتگرفته در طرح پیهسوزهای مفرغی نیز متأثر از پیشرفتهای فناورانه بوده است. بهمنظور پاسخگویی به پرسشهای مطرحشده و تأیید فرضیههای مربوطه، در این مقاله از روش تحقیق توصیفی-تحلیلی استفاده شده و دادههای موردنیاز آن نیز ازطریق روش میدانی و کتابخانهای جمعآوری شده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که مهمترین تحولات پیهسوزهای سفالی دورۀ تاریخی را میتوان در پنج گونۀ اصلی و اساسیترین تغییرات پیهسوزهای مفرغی این دوره را نیز میتوان در سه گونۀ عمده شناسایی و دستهبندی کرد. همچنین نتایج تحقیق حاکی از آن است که در ایجاد گونههای مختلف پیهسوزهای سفالی و مفرغی عوامل متعددی تأثیرگذار بودهاند؛ بهطورمثال، پیهسوزهای سفالی هم از چراغهای مفرغی ایرانی تأثیر گرفتهاند و هم از پیهسوزهای سفالیِ یونانی و رومی. درمقابل، نقش عوامل درونی و پیشرفتهای فناورانه در تحول طرح پیهسوزهای مفرغی بسیار بارز است.
حسین کوهستانی اندرزی، حسن هاشمی زرجآباد، عاطفه بزی، محمدامین سعادتمهر، سپیده بختیاری،
سال 4، شماره 11 - ( 3-1399 )
چکیده
ایالت طبرستان (مازندران) بهدلیل موقعیتهای اقتصادی و تجاری فراوان همیشه از اهمیت ویژهای برخوردار بوده، علاوهبر آن جایگاه سیاسی بالایی نیز برای حکمرانان قاجاری داشته است؛ بههمین دلایل، از دیرباز ضرابخانۀ فعالی تا سال 1288 هـ.ق. در این ایالت دایر بود که در دورۀ ناصرالدینشاه قاجار (1313-1264 هـ.ق.) قِرانهای نقرۀ فراوانی را بین سالهای 1266-1264، 1274-1269، 1283-1280، 1288-1287 هـ.ق. به ضرب رسانده بود. نظام ضرب سکۀ دورۀ ناصری، هرچند بهصورت اسمی پیرو نظام تهران بود، اما در عمل هر شهر، نظامی خودمختار داشت و سکههای بیشتر شهرها با مقادیر متفاوت خلوص نقره بهضرب میرسید. این مسائل دو پرسش را برای ضرابخانۀ طبرستان طرح میسازد: مقدار خلوص نقرۀ سکههای ضربشده در طبرستان چگونه بوده و سیر تغییرات آن چگونه رقم خورده است؟ سکههای ایالت طبرستان در جایگاه ایالتی مهم، دربرابر شهرها و ایالات مهم دیگر ایران نظیرِ مشهد، تبریز، تهران، اصفهان، و شیراز چگونه بوده است؟ بنابراین برای پاسخ دادن به این پرسشها، تجزیۀ عنصری سکههای این دوره با استفاده از شیوۀ پیکسی بهدلیل غیرمخرب بودن، سرعت و دقت بالای آن، پایۀ اصلی این پژوهش قرار گرفت تا تحلیلی از میزان تعهد ضرابخانۀ طبرستان به نظام مرکزی ضرب سکه در تواریخ مختلف درمقایسه با سایر شهرها و ایالات اصلی ایران عصر قاجار ارائه گردد. در این پژوهش تعداد 17 سکه در 17 تاریخ متفاوت، مورد تجزیۀ عنصری قرار گرفت که در نتیجه روند تغییرات میزان خلوص نقره بهطور میانگین در دو بازۀ زمانی بین سالهای 1278-1264 هـ.ق. 90.13%، 1288-1280 هـ.ق. 84.33%، و در کل این دورۀ ضرب 88.08%، تبیین شده و جایگاه آن ازنظر میزان خلوص نقره درمقابل ضرابخانههای مشهد (84%)، تبریز (82%)، تهران (90%)، اصفهان (84%)، و شیراز (90%) مشخص گردید. در آخر نیز اطلاعات ارزشمندی از نوع معادن نقرۀ مورد استفاده، یعنی معادن سروزیت و نحوۀ عیار زدن فلز سکهها با فلزات مس و آهن بهدست آمد.
شاهپور قجقینژاد، علی باصری، محمود سید، وحید رشیدوش،
سال 4، شماره 11 - ( 3-1399 )
چکیده
یکی از بنیادیترین مباحث در مطالعات دینی، مبحث ادیان ابتدایی است. پژوهش دربارۀ ادیان ابتدایی از سدۀ نوزدهم میلادی آغاز شد. رشتهای که مطالعه در این زمینه را عهدهدار شد «انسانشناسی» و سپس «انسانشناسی دین» نام گرفت. این رشته بهتدریج از مسألۀ «خاستگاه» فراتر رفت و برای شناخت دین و ریشههای آن به مطالعۀ فرهنگ جوامع روی آورد و از آنجاکه نمادها مهمترین اجزاء فرهنگ هر جامعه را تشکیل میدهند، شناخت نمادهای هر فرهنگی لازمۀ شناخت فرهنگ و دین آن جامعه است. این مقاله میکوشد انسانشناسی نمادین تصورات و باورهای کهن اقوام ترکمن را که در باورها و آئینهای شمنی این اقوام میگنجد، مورد پژوهش قرار دهد. باورهای شمنی از اعتقادات و باورهای کهن و پیشین اقوام ترکمن است. در بین ترکمنها آئین شمنیسم شیوۀ درمانی است که مبتنیبر باورهای کهن قومی همچنان روحپنداری مرسومی است که بهتدریج با باورهای دینی آمیخته شدهاند و نمادهایی از آئینهای شمنی با آمیختگیهای دینی تا به امروز به حیات خویش ادامه دادهاند. هدف اصلی این پژوهش بررسی مفاهیم بنیادین نمادهایی است که از باورها، آئینها و مناسک شمنی اقوام ترکمن که از ادیان ابتدایی آنها نشأت یافته است. پرسشهای اساسی پژوهش عبارتنداز: شمنها بهعنوان بخشی از درمانگران بومی جامعه از نظام اعتقادی کهن مردم ترکمن، چه تصویری را بازتاب میدهند؟ عناصر نمادین شفابخش در آئین شمنیسم اقوام ترکمن کداماند؟ نظام اعتقادی مردم ترکمن و خاستگاههای فرهنگی-بومی آنها در ارتباط با باورهای شمنی چگونه تببین میشوند؟ اطلاعات و یافتهها با روش میدانی و مشاهدۀ مستقیم مردمشناسانۀ مبتنیبر رویکرد قومباستانشناسی بههمراه استفاده از منابع موثق کتابخانهای، گردآوری شدهاند. یافتههای اصلی پژوهش به پایۀ نمادها و نشانههای شمنیسم، بهعنوان باورها و آئینهای کهن اقوام ترکمن استوار است. پریخوانها (پرخوان) در بین اقوام ترکمن بهعنوان اصلیترین و آخرین بازماندۀ شمنها بهشمار میروند. هریک از پریخوانها لشکری از اجنه را در اختیار و فرمان خود دارند. در این پژوهش سعی خواهد شد به پرسشهای اساسی مانند عناصر کلیدی نمادین در آئین شمنیسم، جایگاه شمن باوری در نظام اعتقادی ترکمنها و خاستگاههای تاریخی-فرهنگی آئین شمنیسم در فرهنگ اقوام ترکمن پاسخ دهد.
غلامرضا رحمانی، مهدی حسینی،
سال 4، شماره 11 - ( 3-1399 )
چکیده
در این پژوهش پس از ارائۀ تعاریف مرتبط با جامعهشناسی تاریخی و بررسی نقش متقابل این حوزۀ تخصصی و تجزیه و تحلیل آثار هنری، مؤلفههای مؤثر در مطالعۀ دیوارنگارههای درباری دورۀ قاجار به بحث گذاشته میشود. بهعنوان اولین مؤلفه، خاستگاه اجتماعی نقاشان و پدیدآورندگان این نگارهها مدنظر قرارگرفته و به طبقهبندی و ردهبندی نقاشان درباری قاجار براساس زمینههای کاری و فعالیتی آنها پرداخته شد. باتوجه به اینکه دیوارنگارههای قاجار با هدف انتقال پیامی مشخص طرحریزی و اجرا میشدهاند؛ مؤلفۀ بعدی، مخاطبان این نوع دیوارنگارهها بوده که براساس آن ترکیب نقش و نگارهها تعیین میشده است. پس از بررسی این مؤلفهها، تأثیرپذیری دیوارنگارههای درباری قاجار در جامعهشناسی تاریخی براساس مؤلفههای اجتماعی و سیاسی به بحث گذاشته شده است. هدف در این بحث، تحلیل کلی طبقاتی نیست؛ بلکه بررسی نقش طبقات مختلف در روند شکلگیری دیوارنگارههای درباری این دوره است. این پژوهش براساس روش توصیفی-تحلیلی و با رویکرد تطبیقی و با استفاده از مطالعات کتابخانهای و مشاهدۀ آثار، به بررسی دیوارنگارههای درباری دورۀ قاجار ازلحاظ عناصر تصویری و ساختاری پرداخته تا ضمن شناسایی وجوه مختلف بین آنها، شناخت دیوارنگارههای دورۀ قاجار و کشف روابط و دامنۀ تأثیر جامعهشناسی تاریخی و ارتباط آن با دیوارنگارههای درباری دورۀ قاجار را بهعنوان هدف اصلی تحقیق تعقیب کند. پرسش اصلی در این پژوهش، چگونگی میزان توانایی دیوارنگارههای درباری قاجار در بازنمایی روابط اجتماعی و سیاسی در سطح ملی و بینالمللی دورۀ قاجار(؟) است. تأثیرپذیری پررنگ دیوارنگارههای درباری قاجاری از شرایط و مقتضیات سیاسی، اجتماعی و شرایط تاریخی در نتیجۀ این پژوهش مشخص شده و باعث میشود تا این دیوارنگارهها بهعنوان مدرک و سندی معتبر در مطالعات جامعهشناسی این دورۀ تاریخی در ایران از اعتبار و پایایی مناسبی برخوردار باشند.
نصرالله ابراهیمی، مصطفی دهپهلوان، کوروش محمدخانی،
سال 4، شماره 11 - ( 3-1399 )
چکیده
کشف بقایای سه بنای شاخص از دورۀ هخامنشی در محدودۀ دشت برازجان تحتعنوان «چرخاب، سنگسیاه و بردکسیاه»، فصلی تازه در مطالعات باستانشناسی کرانههای خلیجفارس و دورۀ هخامنشی گشود. کاوش در محدودۀ این سه بنا طی دو دوره در دهۀ 1350 و 1380 ش. منجر به آشکار شدن بخشهای مختلف و اجزای معماری آنها گردید. وجود عناصر برجستۀ معماری هخامنشی از جمله: تالار ستوندار مرکزی، ایوانهای ستوندار جانبی و پایهستونهای سنگی، درکنار موقعیت استقراری کاخهای مزبور در پهنۀ دشت و حاشیۀ رودخانههای دائمی دالکی و شاپور و رودخانۀ فصلی آردو، ضمن طرح پرسشهای کلی درخصوص ساختار فضایی هریک از این کاخها، بستری مستعد جهت ارائۀ نظریات جدید درمورد چگونگی و چرایی انتخاب مکان و احداث یک بنای حکومتی در دورۀ هخامنشی را فراهم ساخت. محدودیت کاوشهای صورتگرفته در محدودۀ بناهای مذکور، موجب کمبود و بعضاً نقص اطلاعات از کیفیت پراکنش فضایی آنها گردیده است؛ بر همین اساس و بهمنظور پُر شدن خلاء اطلاعاتی موجود، محوطۀ چرخاب برازجان باتوجه به حجم بالای رسوبات سیلابی نهشت یافته (حدود 5/1 متر) و عدم امکان دسترسی سهل و آسان به لایههای فرهنگی دورۀ هخامنشی در آن، برای مطالعه با استفاده از روشهای نوین در باستانشناسی از جمله بررسی «آرکئوژئوفیزیک» انتخاب شده تا نتایج حاصل از آن مبنای کاوشی هدفمند در پیرامون بنای اصلی کاخ قرار گیرد؛ به اینمنظور در وهلۀ نخست، جبهۀ غربی و شمالغربی بنا بهوسعتی بالغبر 13 هکتار، با روش مغناطیسسنجی مورد بررسی آرکئوژئوفیزیک قرار گرفت و باتوجه به پراکندگی آنومالیهای آشکار شده، موقعیتهای مکانی مشخصی برای حفر گمانه و کاوش درنظر گرفته شد. پژوهش حاضر با تمرکز بر خلاء مطالعاتی مذکور، دستمایۀ قرار دادن نتایج حاصل از بررسی آرکئوژئوفیزیک صورتگرفته در محدودۀ پیرامون کاخ چرخاب و یافتههای باستانشناختی بهدستآمده از کاوش متعاقب آن، به بررسی کیفی پراکنش آثار هخامنشی در محدودۀ بنای این کاخ میپردازد؛ بر همین اساس، کاوشهای صورتگرفته در این بخش، یافتههای منقول و غیرمنقول جدیدی از دورۀ هخامنشی را بهدست داده که با یافتههای باستانشناختی کاخ چرخاب متفاوت بوده، اما قابلقیاس با نمونههای مشابه بهدستآمده از کاخهای سنگسیاه و بردکسیاه شهرستان دشتستان و کاخ اختصاصی کورش (کاخ P) در مجموعۀ پاسارگاد است.
عباس نامجو،
سال 4، شماره 12 - ( 6-1399 )
چکیده
دو استان خوزستان و ایلام بهواسطۀ موقعیت جغرافیایی خود همواره درطول تاریخ موردتوجه تمامی حکومتهای مستقر و حاکم در ایران بودند. این توجه منحصر به یک یا دو دولت نبود و این اقبال درطول تاریخ حتی پیشازتاریخ بهواسطۀ موقعیت جغرافیایی مناسب و همجواری با بینالنهرین ادامه داشت. در برخی از دورهها بنا بهدلایل سیاسی، مذهبی، قومی و... مقرّ قدرت در بخش خارج از جنوبغرب فلات ایران متمرکز بود. حکومتهایی چون هخامنشی و ساسانی از آنجمله هستند. دولت ساسانی با بیش از 4 قرن حکمرانی در گسترهای عظیم در آسیایغربی، همواره توجه ویژهای به خاک پارس داشت. شهرهای معتبر این دوره چون استخر، گور و شاپورخوره در این حوزۀ جغرافیایی احداث شدند. شمار قابلتوجه نقوشبرجسته، بناهای معماری عامالمنفعه، آتشکدهها (چهارتاقیها)، گواه بر این جایگاه استثنائی سرزمین پارس است. اما با تمامی این دلایل، جنوبغرب، مشخصاً خوزستان و ایلام، همچنان در کانون توجه دولتمردان ساسانی بود. در این پژوهش با استناد به متون و منابع مکتوب تاریخی، جغرافیایی و سفرنامههای (تألیفشده در فاصلۀ قرنهای سوم تا نهم ه.ق.) و بناهای چهارتاقی و آتشکدههای متعدد و قابلتوجه در این نواحی این اهمیت و توجه موردبررسی قرار گرفت. روش تحقیق در این پژوهش، تاریخی و توصیفی است. با بررسی متون و مدارک باستانشناختی (چهارتاقیها) و مطالعه در خط سیر ساخت چهارتاقی از جنوب به شمال در کرانۀ مرزی بین النهرین باستان، و اشارۀ غالب متون تاریخی به وجود آتشکدههای متعدد در این نواحی، میتوان به این نتیجه رسید که این بخش از خاک ایران اهمیتی برابر با پارس در حکومت ساسانی داشته، و این مناطق نیاز به بررسی و کاوشهای بیشتر در حوزۀ دولت ساسانی دارد.
یاسین صدقی، ایرج بهشتی، اکبر عابدی، نصیر اسکندری، فرحانگیز صبوحیثانی،
سال 4، شماره 12 - ( 6-1399 )
چکیده
فرهنگ علیآباد، یکی از مهمترین فرهنگهای مربوط به هزارۀ چهارم قبلازمیلاد (مسوسنگ جدید) در جنوبشرق ایران است که پراکندگی سفالینههای آنرا میتوان در مناطقی همچون استان کرمان، استان سیستانوبلوچستان و غرب کشور پاکستان مشاهده کرد. در بررسیهای باستانشناسی مربوط به فرهنگ مذکور، محوطۀ نارجوئیه III شناسایی گردید که دارای سفالهای شاخص این فرهنگ بوده است. در این پژوهش سعیشده با طرح پرسشهایی درخصوص چگونگی نحوۀ فرآوری خمیره، نوع خاک و شاموت مصرفشده، شرایط و حرارت پخت در کوره و همچنین تاحدودی به منشأ ساخت سفالهای این منطقه(؟) پاسخ داده شود. در همینراستا بهمنظور مطالعۀ فنی (اطلاعاتی نظیرِ نوع خاک مورد استفاده و نحوۀ فرآوری آن، منشأ و شیوۀ ساخت) اینسفالها از روش پتروگرافی مقاطع نازک در زیر میکروسکوپ پلاریزان استفاده گردید. براساس مطالعۀ کانیشناسی می توان سفالها را ازنظر نوع پتروفابریک به دو دستۀ سیلتی (ریزبلور) و پورفیری (درشتبلور) تقسیمبندی کرد. تمام سفالها ازنظر خصوصیات کانیشناسی از ویژگیهای یکسانی پیروی میکنند که بیانکنندۀ استفاده از یک نوع خاک یکسان است. دانههای خمیرۀ افزودهشده را میتوان بهراحتی در اندازههای درشت شناسایی کرد، که این دانهها بهصورت دانههای کوارتز با لبههای تیز و زاویهدار، پلاژیوکلاز، دانههای میکا و خردهسنگها هستند. سفالها ازنظر منشأ ساخت دارای منشأیی واحد بوده و با مقایسه با رِخنمون زمینشناسی منطقه، احتمالاً بومی و مربوط به همان منطقۀ کرمان هستند. دمای پخت سفالها را براساس کانیهای شناساییشده کلسیت و مسکویت میتوان تاحدودی تخمینزد که برای 5 قطعه باتوجه بهحضور کلسیت پایینتر از 850 درجۀ سانتیگراد و در سفالهایی با دانههای مسکویت نارنجی متمایل به زرد تا 950 درجۀ سانتیگراد درنظر گرفته شده است.
مرضیه عباسزاده، بیتا سودائی،
سال 4، شماره 12 - ( 6-1399 )
چکیده
روش مغناطیسسنجی بهدلیل نداشتن اثرات مخرب محیطی یکی از بهترین روشها در اکتشافات باستانشناسی بهشمار میآید. قلعۀ اورارتویی بسطام با 80 هکتار مساحت یکی از سه قلعۀ بزرگ اورارتوها در شمالغرب ایران است که در 9 کیلومتری شهر قرهضیاءالدین در شمال استان آذربایجانغربی واقع شده است. هدف از انجام این پژوهش، شناخت بهتر این محوطه با استفاده از دانش نوین و شیوههای جدید بررسی در باستانشناسی بدون کوچکترین دخالت در محوطه است. پرسش مطرحشده در این پژوهش درخصوص شناسایی معماری اورارتوها در بخش محوطۀ مسکونی و بخش شرقی قلعه است. این پژوهش با استفاده از روش مغناطیسسنجی به شناسایی ساختارهای زیرسطحی محوطۀ باستانی قلعهبسطام پرداخته است. به اینمنظور دادههای مغناطیسسنجی در محدودۀ موردنظر برداشت شده و پس از تصحیحات لازم روی دادهها، نقشههای آنومالی مغناطیسی تهیه گردید. نقشههای حاصل از بررسی مغناطیسسنجی و دادههای بهدستآمده از گمانههای باستانشناسی نشاندهندۀ وجود ساختارهای معماری منظم و متراکم در بخش محلۀ مسکونی است. فضاهای معماری درجهت شرقی-غربی و در امتداد هم گسترش یافتهاند و از قطعات سنگ در ابعاد بزرگ و متوسط با ملات گِل در ساخت آنها استفاده شده است. ساختار معماری در بخش شرقی شامل بناهای تکواحدی است که احتمالاً برای استفادۀ طبقات پایین جامعه بوده است. در جنوب قلعه بقایای لایههای خاکستر و کف سنگفرش بهدست آمده که نشاندهندۀ وجود لایههای استقراری اورارتویی است و در سمت غرب قلعه در امتداد رودخانۀ آغچای بخشی از بقایای کانال آبرسانی دیده میشود که نشاندهندۀ استفاده ساکنان از این کانال جهت تأمین آب قلعه است که از قطعات سنگ با ملات گِل و آهک ساخته شده است.
مهدی رازانی، شاهرخ شهرسبزی، مسعود باقرزاده کثیری، سید محمدامین امامی،
سال 4، شماره 13 - ( 9-1399 )
چکیده
آثار پایهستونهای سنگی هخامنشیان بهواسطۀ وسعت قلمرو فرمانروایی، در مناطق مختلف ایران به ثبت رسیده است. بقایای این سبک معماری را در مجموعه آثار: پاسارگاد، تختجمشید، نقشرستم، لیدوما و تُمببت در فارس، آثار شوش در خوزستان، آثار سنگی هگمتانه در همدان، کاخ ریوی در استان خراسان شمالی و مجموعه کاخهای هخامنشی منطقۀ برازجان در استان بوشهر، میتوان ملاحظه کرد. معادن استخراج سنگهای این بناها عمدتاً محلی تشخیص داده شدهاند؛ با اینحال، در استان بوشهر از دو معدن باستانی «پوزهپلنگی راهدار» و «تنگگیر برازجان» میتوان نامبرد که از معدن پوزهپلنگی بیشترین استخراج و بهکارگیری سنگهای سفید کرمرنگ برای کاخهای منطقۀ برازجان به ثبت رسیده است. مهمترین پرسشهای پژوهش پیشِرو عبارتنداز اینکه، ساختارشناسی و ارتباط میان سنگهای سیاه-خاکستری بهکار رفته در معماری هخانشی کاخهای برازجان چیست؟ اما جهت ساختارشناسی سنگ خاکستری-سیاه کاخ هخامنشی چرخاب برازجان، نمونههای این نوع سنگ از کاخ چرخاب برداشت گردید که این نمونهها با نمونههای سنگ خاکستری-سیاه کاخهای بردکسیاه و سنگسیاه برازجان مورد مقایسه قرار گرفتند. با بررسیهای پتروگرافی مقاطع نازک بهدستآمده از کاخها و آنالیز شیمیاییXRD و XRF روند ساختارشناسی نمونه سنگهای خاکستری-سیاه کاخهای هخامنشی منطقۀ برازجان وارد مرحلۀ تازهای گردید. نتایج مطالعات پتروگرافی حاکی از آن است که نمونه سنگهای خاکستری-سیاه کاخ چرخاب با نمونۀ کاخ سنگسیاه و بردکسیاه با توجه به زمینۀ میکرواسپارایتی تا اسپارایتی و مقدار کم میکرایت، همچنین ساختار لایهلایهای، با یکدیگر مطابقت دارند. همچنین ارزیابی نمونههای آنالیزی XRD و XRF این سنگها حاکی از آن است که نمونههای کاخ چرخاب و سنگسیاه یکسان هستند. باتوجه به اینکه رد معدنکاری برای سنگهای خاکستری-سیاه در استان بوشهر تاکنون یافت نشده؛ بنابراین میتوان ادعا کرد که این سنگها از یک معدن غیرمحلی ناشناخته، استحصال و استخراج شدهاند.
حسین بهروزیپور، خشایار قاضیزاده،
سال 4، شماره 13 - ( 9-1399 )
چکیده
درطول تاریخ ایران، حکومتهایی هرچند کوچک و بزرگ از امرا و فرمانروایان محلی وجود داشتهاند که در تاریخ هنر و تمدن کشور ما منشأ تأثیرات بهسزایی بودهاند، ولی آنگونه که باید، شناخته نشدهاند؛ از جملۀ آنها حکومت محلی «آلاینجو» و پس از آن «آلمظفر» بوده است. پس از فروپاشی سلسلۀ ایلخانان در ایران، مناطق کرمان، یزد و فارس عرصۀ تنازع و رقابت میان دو خاندان مدعی آلاینجو و آلمظفر شد؛ با اینحال دورۀ فرمانروایی حکومتهای محلی آلاینجو و آلمظفر منشأ تحولات هنری و فرهنگی مهمی نیز گردید که آثار این تحولات مهم را میتوان در هنر نگارگری شیراز بهروشنی ملاحظه کرد، زیرا نسخههای بهجایمانده از کتابآرایی دورۀ حکومتهای محلی آلاینجو و آلمظفر خود شاهدی بر این مدعاست. پرسش این است: مکتب نگارگری شیراز در دوران حکومتهای محلی آلاینجو و آلمظفر، چه تأثیراتی بر هنر نگارگری ایرانی گذاشته است؟ شیوۀ این پژوهش توصیفی- تحلیلی است و جمعآوری اطلاعات کتابخانهای است. نمونههای موردی پژوهش نگارههایی از نسخۀ شاهنامۀ 733 ه.ق. موجود در کتابخانۀ ملی روسیه در سنپترزبورگ و شاهنامۀ 731 ه.ق. در موزۀ توپقاپوسرای استانبول ترکیه و شاهنامۀ قوامالدین حسن 741 ه.ق. که همگی متعلق به دورۀ آلاینجو هستند و همچنین نگارههایی از شاهنامههای 771 ه.ق. موجود در کتابخانۀ توپقاپوسرای استانبول در ترکیه و همچنین نسخۀ خمسۀ نظامی، اواخر قرن هشتم مربوط به دورۀ آلمظفر در کتابخانۀ ملی پاریس، مورد واکاوی قرار گرفتهاند. نگارندگان این پژوهش، ضمن مطالعه و بررسی ویژگیها، براساس خصوصیات صوری، ساختاری و مضمونی هنر نگارگری شیراز در دوران آلاینجو و آلمظفر، تأثیرات مکتب نگارگری شیراز را بر هنر نگارگری ایران در دوران مذکور، مورد واکاوی قرار دادهاند. بر پایۀ نتایج پژوهش، توجه نگارگران آلاینجو به سنت نقاشی قدیم ایران (یادآور دیوارنگارههای ساسانی) و مصورکردن شاهنامۀ فردوسی و صحنههای رزمی، کاربرد جداول مشخص برای نوشتن قطعات خوشنویسی شده، مصورکردن منظومههای تغزلی در دورۀ آلمظفر، کاربست رنگهای درخشان در نگارگری آلاینجو و آلمظفر بر هنر نگارگری ایران در دوران بعد تأثیر شگرفی گذاشته است.
افروز طهماسبی، شهریار ناسخیان،
سال 4، شماره 13 - ( 9-1399 )
چکیده
مداخلات مرتبط با کارکرد در بناهای تاریخی تحتعناوین مختلفی ازجمله: احیاء، توانبخشی، توانمندسازی، استفادۀ مجدد سازگار و... مطرح بودهاند، اما تاکنون درخصوص تبیین این مفاهیم در ادبیات داخلی پژوهشی صورت نگرفته است و این تعدد عناوین مداخلات و در عینحال روشن نبودن مفاهیم، مختصات و نیز تمایزات آنها با هم و همچنین نسبت آنها با معادلهای خارجی خود، موجب سردرگمی پژوهشگران شده است که بیش از هرچیز ضرورت چنین مطالعهای را خاطرنشان میکند. هدف این مقاله، واکاوی این مفاهیم و اصطلاحات و مشخص کردن جایگاه آنها نسبت بههم است که در اینراستا، ضمن بررسی پیشزمینهها و الزامات مداخلات کاربردی، رویکردهای مختلف به موضوع در سطح بینالمللی و ردپای آنها در ادبیات داخلی موردنظر قرار گرفته و انواع مداخلات کارکردی در بناهای تاریخی مورد تحلیل و مقایسه قرار گرفته است. درواقع مقالۀ حاضر مشخصاً در پی پاسخ به این پرسشهاست که، انواع مداخلههای مرتبط با کارکرد چه مفهومی داشته، چه نسبتی با هم دارند و کاربرد آنها چیست؟ همچنین چه نسبتی بین اصطلاحات مداخلات مرمتی داخلی و معادلهای بینالمللی آنها وجود دارد؟ در بخش اول مقاله از روش تحلیلی-توصیفی، و در بخش بعدی جهت بررسی نسبت مداخلات کارکردی با هم، از روش مقایسۀ تطبیقی برپایۀ استدلال منطقی استفاده شده است. بررسی ادبیات انواع مداخلات کارکردی مشخص میکند که عمدۀ تفاوتهای بین اصطلاحات مختلف در این حوزه ناشی از دو مسألۀ تفاوتهای زمانی و مکانی و تفاوت واژهگزینی در ترجمه بوده است؛ در حالیکه این عناوین در مفاهیم اصلی مشترک بوده و ضمن تأکید بر نقش حیات کارکردی بنا در حفاظت پایدار از آن، همگی بر ویژگیهای مشترکی مانند: لزوم سازگاری کاربری جدید با اعتبار فرهنگی، ارزشها و اصالت ابنیۀ تاریخی و لزوم پاسخگویی مناسب آن به نیازهای زندگی معاصر تأکید دارند.
شراره میرصفدری، یعقوب محمدیفر،
سال 4، شماره 13 - ( 9-1399 )
چکیده
توسعۀ علوم میانرشتهای و ضرورت بازبینی مباحث علمی توسط پژوهشگران موجب شده است مبحث «استفادۀ مجدد از دادهها» در باستانشناسی مطرح شود. پیش از هر بحثی لازم است چالشها و مبانی نظری در اینزمینه مورد بررسی قرار گیرند؛ زیرا استفادۀ ناآگاهانه و بدون درنظرگرفتن نیازهای بومی دانش باستانشناسی کشور در این مباحث منجر به حصول نتایج معکوس و ایجاد مصرفگرایی و جهتگرایی در تولید نتایج علمی خواهد شد. این واکاوی با روش توصیفی-تحلیلی انجام شده و در این زمینه از اسناد و منابع کتابخانهای و همچنین مشاهدۀ نتایج پژوهشها در پایگاههای اطلاعاتی معتبر علمی در زمینۀ مطالعات دادههای باستانشناسی از پایگاه اطلاعاتی کتابخانۀ دیجیتال «ساینتس دایرکت»، همچنین بررسی پایگاه اطلاعاتی «اپن کانتکس» و «سی داک سی ار ام» و همچنین نتایج منتشرشده در پایگاه اینترنتی «تی دار» انجام پذیرفته است. پرسشهای این پژوهش عبارتنداز: ۱) چه مباحث کلیدی در بحث استفادۀ مجدد از دادهها باید موردنظر قرار گیرد؟ ۲) چگونه ابزار دیجیتال در رفع چالش استفادۀ مجدد از دادهها، میتواند مفید باشد؟ بهطور خاص، ما زمینههای اصلی در استفادۀ مجدد دادههای باستانشناسان و نقش مؤسسات کلان در این زمینه را بررسی خواهیم کرد و توانمندیهای دیجیتال در زمینۀ رفع این چالشها را معرفی خواهیم نمود. با بررسی و مطالعات دربارۀ روشهای مؤثر بهمنظور شناخت راهکارهای مؤثر در استفادۀ مجدد از اطلاعات و کاربرد ابزار دیجیتال در این زمینه، درنهایت سه زمینۀ استانداردسازی، طراحی فرادادهها و مستندنگاری بافت بهوسیلۀ ابزار دیجیتال بهعنوان سه حیطۀ اصلی در مطالعات مجدد دادهها مشخص شده است و هرکدام از این راهکارها میتواند با تلفیق توانمندیهای خود در فرآیند استفادۀ مجدد از دادهها مؤثر باشند؛ همچنین باتوجه به چهارچوبهای استانداردسازی اطلاعات بهدستآمده دارای ارزش و اعتبار ذاتی بوده و وابسته به عوامل چون ابزار تهیۀ اطلاعات یا شخص بنیاد نیستند.